درو باز کرد و اومد داخل ماریا بود
درو باز کرد و اومد داخل ماریا بود
ماریا : آقای پارک
جیمین : بله
ماریا : چیزی میل دارید براتون بیارم؟
جیمین : نه ممنون اگه بخوام زنگ میزنم
ماریا : آقای پارک... میشه یکم باهم حرف بزنیم؟
جیمین : چه حرفی؟
ماریا : .... میشه بریم بیرون حرف بزنیم؟
بلند شدم و روبروش وایسادم و تکیه دادم به میز
جیمین : میتونی همینجا بگی
ماریا : من... من قبلا بهتون گفتم ولی... بازم میگم... من... شمارو دوست دارم یعنی..
نزاشتم حرف تموم بشه
جیمین : میدونم گفته بودی
سرش پایین بود ولی با این حرفم سرشو بلند کرد و به چشمام نگاه کرد کم کم نگاهش رفت پایین تر و اومد نزدیک تر و از لبم بوسید سریع ازم جدا شد و دویید بیرون
تعجب کرده بودم ولی خندم گرفت و زدم زیر خنده نمیدونم برای چی میخندیدم
تمومش کردم و رفتم نشستم سرجام و به کارام رسیدم
*فلش بک به شب*
ا/ت ویو
حاضر شده بودم تا برم بار اینکه قرار بود جیمز هم با من بیاد خوب بود چون وقتی مست میکردم نمیتونستم بیام خونه باید زنک میزدن به دنی ک اونم عصبی میشد با صدای جیمز ریشه افکارم پاره شد و بهش نگاه کردم
جیمز : بریم؟
سرمو به معنی آره تکون دادم و همراهش سوار ماشین شدم
توی ماشین هیچی نمیگفتیم تا برسیم به بار
وقتی رسیدیم پیاده شدم و به سمت بار رفتم آخ ک چقدر دلم تنگ شده بود واسه اینجا
ا/ت : ببین چقدر خوبه تو چرا نمیای ؟
جیمز : همون تو میای بسه میخوای بابات کلمو بِکَنه؟
بهش خندیدم و رفتم گوشه بار روی صندلی جلوی میزی ک مشروب سرو میکردن نشستم جیمزم روبروم نشسته بود مجبورش کرده بودم لباس اسپورت بپوشه از حق نگذریم خیلی خوشتیپ شده بود البته توی کت و شلوارم خیلی خوشتیپه
با صدای آشنایی رومو برگردوندم متیو بود
ا/ت : متیوووو
خندید
متیو : تو نمیخوای بزرگ بشی؟
ا/ت : هی
بغلش کردم
متیو : فکر کردم دیگه نمیای
ا/ت : نمیتونستم بیام خودت میدونی ک
متیو : هوم
چشمش خورد به جیمز
متیو : عه من تورو دیدم خیلی میومدی ا/تو از اینجا میبردی
جیمز : آره ا/تم ک همیشه اینجا پلاس بود
متیو زد زیر خنده
متیو : چه روزایی بوده ک میومده ولی هیچکس نمیفهمید و برمیگشت خونه
برگشتم سمت متیو یه جوری نگاش کردم ک یعنی خفه شه
متیو : خب من برم براتون نوشیدنی بیارم ا/ت ک از همون همیشگی تو چی جیمز؟
جیمز : برای منم از همون بیار ببینم چیه
متیو : باشه
رفت تا آمادشون کنه به اطراف نگاه کردم همه ی نگاه دخترا روی جیمز بود
برگشتم سمت جیمز
ا/ت : میگما همه دارن به تو نگاه میکنن اگه میدونستم زودتر میوردمت
جوری نگام کرد ک یعنی دهنتو نبندی دارم برات نگاهمو ازش دزدیدم و آروم خندیدم
ا/ت : باشه باشه ببخشید
وقتی جیمز نوشیدنی هارو اورد شروع کردم به خوردن
.......
خیلی مست بودم هیچی نمیفهمیدم
جیمز : ا/ت خوبی؟
بلند خندیدم
ا/ت : هووم
احساس کردم حالم داره بد میشه به جیمز نگاه کردم
ا/ت : من میرم دستشویی
بلند شدم
جیمز : منم میام نمیتونم تنهات بزارم
مست خندیدم
ا/ت : میخوای بیای دستشویی؟
نفس عمیقی کشید
جیمز : برو ولی زود برگرد خب؟
ا/ت : باشه
رفتم سمت دستشویی خواستم درو باز کنم ک یه دستی رو شونم نشست
ماریا : آقای پارک
جیمین : بله
ماریا : چیزی میل دارید براتون بیارم؟
جیمین : نه ممنون اگه بخوام زنگ میزنم
ماریا : آقای پارک... میشه یکم باهم حرف بزنیم؟
جیمین : چه حرفی؟
ماریا : .... میشه بریم بیرون حرف بزنیم؟
بلند شدم و روبروش وایسادم و تکیه دادم به میز
جیمین : میتونی همینجا بگی
ماریا : من... من قبلا بهتون گفتم ولی... بازم میگم... من... شمارو دوست دارم یعنی..
نزاشتم حرف تموم بشه
جیمین : میدونم گفته بودی
سرش پایین بود ولی با این حرفم سرشو بلند کرد و به چشمام نگاه کرد کم کم نگاهش رفت پایین تر و اومد نزدیک تر و از لبم بوسید سریع ازم جدا شد و دویید بیرون
تعجب کرده بودم ولی خندم گرفت و زدم زیر خنده نمیدونم برای چی میخندیدم
تمومش کردم و رفتم نشستم سرجام و به کارام رسیدم
*فلش بک به شب*
ا/ت ویو
حاضر شده بودم تا برم بار اینکه قرار بود جیمز هم با من بیاد خوب بود چون وقتی مست میکردم نمیتونستم بیام خونه باید زنک میزدن به دنی ک اونم عصبی میشد با صدای جیمز ریشه افکارم پاره شد و بهش نگاه کردم
جیمز : بریم؟
سرمو به معنی آره تکون دادم و همراهش سوار ماشین شدم
توی ماشین هیچی نمیگفتیم تا برسیم به بار
وقتی رسیدیم پیاده شدم و به سمت بار رفتم آخ ک چقدر دلم تنگ شده بود واسه اینجا
ا/ت : ببین چقدر خوبه تو چرا نمیای ؟
جیمز : همون تو میای بسه میخوای بابات کلمو بِکَنه؟
بهش خندیدم و رفتم گوشه بار روی صندلی جلوی میزی ک مشروب سرو میکردن نشستم جیمزم روبروم نشسته بود مجبورش کرده بودم لباس اسپورت بپوشه از حق نگذریم خیلی خوشتیپ شده بود البته توی کت و شلوارم خیلی خوشتیپه
با صدای آشنایی رومو برگردوندم متیو بود
ا/ت : متیوووو
خندید
متیو : تو نمیخوای بزرگ بشی؟
ا/ت : هی
بغلش کردم
متیو : فکر کردم دیگه نمیای
ا/ت : نمیتونستم بیام خودت میدونی ک
متیو : هوم
چشمش خورد به جیمز
متیو : عه من تورو دیدم خیلی میومدی ا/تو از اینجا میبردی
جیمز : آره ا/تم ک همیشه اینجا پلاس بود
متیو زد زیر خنده
متیو : چه روزایی بوده ک میومده ولی هیچکس نمیفهمید و برمیگشت خونه
برگشتم سمت متیو یه جوری نگاش کردم ک یعنی خفه شه
متیو : خب من برم براتون نوشیدنی بیارم ا/ت ک از همون همیشگی تو چی جیمز؟
جیمز : برای منم از همون بیار ببینم چیه
متیو : باشه
رفت تا آمادشون کنه به اطراف نگاه کردم همه ی نگاه دخترا روی جیمز بود
برگشتم سمت جیمز
ا/ت : میگما همه دارن به تو نگاه میکنن اگه میدونستم زودتر میوردمت
جوری نگام کرد ک یعنی دهنتو نبندی دارم برات نگاهمو ازش دزدیدم و آروم خندیدم
ا/ت : باشه باشه ببخشید
وقتی جیمز نوشیدنی هارو اورد شروع کردم به خوردن
.......
خیلی مست بودم هیچی نمیفهمیدم
جیمز : ا/ت خوبی؟
بلند خندیدم
ا/ت : هووم
احساس کردم حالم داره بد میشه به جیمز نگاه کردم
ا/ت : من میرم دستشویی
بلند شدم
جیمز : منم میام نمیتونم تنهات بزارم
مست خندیدم
ا/ت : میخوای بیای دستشویی؟
نفس عمیقی کشید
جیمز : برو ولی زود برگرد خب؟
ا/ت : باشه
رفتم سمت دستشویی خواستم درو باز کنم ک یه دستی رو شونم نشست
۹.۶k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.