part

part 5.
یونگی ویو فردا صبح
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم
لی جونگ سو (بابای ا.ت) بود
یونگی: فکرت و کردی
لی جونگ سو:نصف داراییم مال تو ا.ت و بده
یونگی: عو عو کل داراییت و باید بدی اگر ا.ت و میخوای
م.ت: آقا هق لطفا دخترمون و هق بهمون بده هق
یونگی:(تلفن و قطع کرد)
یونگی: ا.ت(داد)
ا.ت: ب بله ارباب
یونگی: تو از این به بعد خدمتکار این عمارتی روشن شد
ا.ت: چ چی
یونگی: همین که شنیدی(داد)
یونگی: آجوما(داد)
آجوما: بله پسرم
یونگی: ا.ت از این به بعد خدمتکاره اینجاست بهش لباسش و بده کارارو بهش بگو تا انجام بده
آجوما: چشم
ا.ت ویو
آجوما بهم کارای خونه رو گفت تا انجام بدم
پنج ساعت بعد
کارا رو انجام دادم رفتم تو اتاقم و خودم و پرت کردم رو تخت

لایک:۲۰
جین: لایک کن تا بوست کنم بدو بدو
دیدگاه ها (۸)

part6. ا.ت ویو ...

part7. یونگی:...

هیچی خواستم بگم دو روز دیگه به فاخ میریم😁 (راستی امکان داره ...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

سلام پرنسسا 💖💖 🌼خیانت درون عشق 🌼 ....پارت دوم....ـ ویو ت...

"سرنوشت "p,32..ویو بعد از شام ا/ت *.بعد از شام جیمین با ماشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط