زندگی شخصی من
زندگی شخصی من
P6
موقع برگشتن هر سه تاشون خوابشون میومد سول تو بغل تهیونگ خوابید
-سول خوابید؟
+عوم
-خوبه
+چیکار میخایم بکنیم؟
-راجب چی؟
+همین بابای این بچه
-بابای این بچه منم ناپدریشو میگی؟
+آره
-نمیدونم فعلا تو غصه شو نخور
+راجب بابای این بچه چی؟
-هوم؟
+راجبش فکر کردم
-منظورتو نمیفهمم
+شاید...شاید بخوام مال بابای این بچه شم
جونگ کوک پاشو محکم گذاشت رو ترمز که سول بیدار شد
+چیکار میکنی؟؟؟بخواب عزیزم بخواب
-منظورت چیه؟
+لالای لای لای لالایی هیشش بخواب کوچولو
-...
+میخام مال تو باشم جئون
-واقعا؟
+بهش خیلی فکر کردم تصمیممو گرفتم
-نبابا (نیشخند)
-پس قراره از این به بعد مال من باشی
و منحرفانه به تهیونگ نگاه کرد
+هی جئون حد خودتو بدونا فکر نکن خبریه از این خبرا نیست جونگ کوک جونگ کوک مراقب باشششش(داد)
و تصادف کردن سول دوباره بیدار شد ولی با گریه تهیونگ سول رو تو بغلش گرفت و پیاده شد ماشین رو به رویی داشت خلاف میومد دختری از ماشین بیرون اومد کسی که حتی تهیونگ هم میشناختش
+لا..لالیسا مانوبانننن؟؟؟؟؟؟
-ل...لی..لیسا؟
+به به جئون جونگ کوک پارسال دوست امسال آشنا
-ایشلا سال دیگه غریبه
+چیزی گفتی؟
-مانوبان اصلا به این دقت کردی که داری خلاف میای؟
+جئون تو به این دقت کردی که سال هاست داری خلاف میکنی؟ تو زدی به ماشین من
-مانوبان تو خلاف اومدی یک دوما تو نمیکنی؟
+حداقلش اینه که تو رئیس بزرگترین باند مافیایی و من توی یه باند مافیای ساده ام
-جدی میگی؟میخای همین الان ته و توی زندگیتو در بیارم بکوبونم تو صورتت؟
+جئون لوس نشو دیگه ماشینا ام چیزی نشدن حیف که مثل تو عوضی نیستم بچه باهاته برو الان ولی بعدا باهم کار داریم کوکی
و به طرز فاکیی شیطانی و بلند خندید
P6
موقع برگشتن هر سه تاشون خوابشون میومد سول تو بغل تهیونگ خوابید
-سول خوابید؟
+عوم
-خوبه
+چیکار میخایم بکنیم؟
-راجب چی؟
+همین بابای این بچه
-بابای این بچه منم ناپدریشو میگی؟
+آره
-نمیدونم فعلا تو غصه شو نخور
+راجب بابای این بچه چی؟
-هوم؟
+راجبش فکر کردم
-منظورتو نمیفهمم
+شاید...شاید بخوام مال بابای این بچه شم
جونگ کوک پاشو محکم گذاشت رو ترمز که سول بیدار شد
+چیکار میکنی؟؟؟بخواب عزیزم بخواب
-منظورت چیه؟
+لالای لای لای لالایی هیشش بخواب کوچولو
-...
+میخام مال تو باشم جئون
-واقعا؟
+بهش خیلی فکر کردم تصمیممو گرفتم
-نبابا (نیشخند)
-پس قراره از این به بعد مال من باشی
و منحرفانه به تهیونگ نگاه کرد
+هی جئون حد خودتو بدونا فکر نکن خبریه از این خبرا نیست جونگ کوک جونگ کوک مراقب باشششش(داد)
و تصادف کردن سول دوباره بیدار شد ولی با گریه تهیونگ سول رو تو بغلش گرفت و پیاده شد ماشین رو به رویی داشت خلاف میومد دختری از ماشین بیرون اومد کسی که حتی تهیونگ هم میشناختش
+لا..لالیسا مانوبانننن؟؟؟؟؟؟
-ل...لی..لیسا؟
+به به جئون جونگ کوک پارسال دوست امسال آشنا
-ایشلا سال دیگه غریبه
+چیزی گفتی؟
-مانوبان اصلا به این دقت کردی که داری خلاف میای؟
+جئون تو به این دقت کردی که سال هاست داری خلاف میکنی؟ تو زدی به ماشین من
-مانوبان تو خلاف اومدی یک دوما تو نمیکنی؟
+حداقلش اینه که تو رئیس بزرگترین باند مافیایی و من توی یه باند مافیای ساده ام
-جدی میگی؟میخای همین الان ته و توی زندگیتو در بیارم بکوبونم تو صورتت؟
+جئون لوس نشو دیگه ماشینا ام چیزی نشدن حیف که مثل تو عوضی نیستم بچه باهاته برو الان ولی بعدا باهم کار داریم کوکی
و به طرز فاکیی شیطانی و بلند خندید
۳.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.