محل آشنایی آنها یک کافهکتابفروشی دنج و خلوت بود که نام

محل آشنایی آن‌ها یک کافه-کتاب‌فروشی دنج و خلوت بود که نامجون اغلب برای مطالعه و تأمل به آنجا می‌رفت. سوجین، که احتمالاً عاشق فلسفه یا نویسنده‌ای نوظهور بود، در حال یادداشت‌برداری از یک کتاب دشوار در مورد اخلاق اگزیستانسیالیستی بود.

نامجون متوجه شد که سوجین برای فهم یک پاراگراف خاص دچار مشکل شده است. او که آن کتاب را کاملاً می‌شناخت، با احتیاط به سمت میز او رفت.

"ببخشید، اگر اجازه بدید... فکر می‌کنم منظور نویسنده در این بخش، برتری 'اثر' بر 'نیت' است، که خب خود بحث داغی به پا می‌کنه."

سوجین ابتدا کمی جا خورد، اما وقتی دید نامجون با چه دقت و تسلطی توضیح می‌دهد، شیفته شد. آن‌ها ساعت‌ها در مورد تفاوت‌های ظریف در نظریه‌های فلسفی و همچنین تأثیر هنر بر درک ما از واقعیت صحبت کردند.

در پایان، وقتی نامجون بلند شد تا برود، سوجین سریعاً پرسید:
سوجین :"شما کی هستید؟ من قبلاً شما رو اینجا ندیده بودم، اما شما عمیق‌تر از هر کسی هستم که در مورد این کتاب باهاش صحبت کردم."

نامجون خنده‌ای آرام و متفکرانه کرد.
نامجون :"من یک شنونده‌ی مشتاقم. و یک 'آرمی'. ولی الان فقط یک نفرم که تحت تأثیر عمق دیدگاه‌های شما قرار گرفته."

او یک کارت یادداشت کوچک در کنار کتاب سوجین گذاشت که روی آن یک نقل قول از یک فیلسوف مورد علاقه مشترک نوشته شده بود.
نامجون : "من دوست دارم بدونم که شما در مورد این پاراگرافِ بعدی چه فکری می‌کنید. لطفاً اگر مایل بودید، به من ایمیل بزنید."

و این داستان بود داستان
آشنای زوج اول داستان ما

( بچه ها همه ای این اتفاق ها توی یک روز افتاده آشنایی ها توی یک روز بوده )

ویو سوآ
امروز برای نوشتن متن جدید آهنگ رفتم به استودیو ضبط صدا که دیدم صدای داد بیداد میاد با عجله رفتم توی که ببینم چیشده

″یعنی تو نمیتونی یک نت رو درست جای گذاری کنی ؟ هان( داد مثل اربده) ″

سوا: چه خبره اینجا ؟ ( داد)

″ به شما مربوط نیست بفرمایید بیرون″

سوا : چرا اتفاقا به کسی که مربوطه منم آقای مین

شوگا : وایستا بینم تو

سوا : درسته من جزو اون ه‍فت دختر هستم که کار های آهنگ شمارو انجام میده

شوگا : هیچ اتفاقی نیفتاده فقط برای بار صدم نت اشتباه رفت چرا چون این آقا نمیتونه درست کاری رو انجام بده

سوا : شما بفرمایید این دفعه من نت رو درست میکنم

شوگا : شما فکر نکنم بتونی این خیلی سخته

سوا : شما برو اگه من نتونستم اصلا از اینجا میرم باشه

شوگا : اوکی اشکالی ندارد

شوگا رفت و دوباره نت رو اجرا کرد خیلی هم سخت نبود شلوغ می‌کنه
نت رو درست انجام دادم و همه برا دست زدن از در اتاق آمد بیرون و نت رو دوباره گوش کرد خودش هم تعجب کرده بود

شوگا : نه از چیزی که فکر میکردم بهتری

سوا : هیچ وقت ما دختر هارو دست کم نگیرید آقای مین یونگی

داشتم از در میرفتم بیرون که گفت

شوگا : راستی اسم شما چیه ؟

سوا : من سوا هستم آقای مین

شوگا : خوش بختم

لبخندی زدم و از اونجا خارج شدم و به سمت اتاق کار تینا رفتم کیتی داشت می‌رفت

سوا: داری میری

کیتی: آره برم کلی کار دارم بیرون بعدش هم خونه کلی کار ریخته سرم

تینا : کاش جینی رو با خودت می‌بردیم

کیتی : خوب با تو بیاد

تینا : من هنوز این رو تموم نکردم

کیتی : من نمی‌دونم الان برم بهش بگم کلی ناز باید بکشم حوصله ندارم

خندیدیم و کیتی رفت

تینا : سوا بگو کی امد اینجا

سوا : کی

تینا: کیم تهیونگ

سوا : الکی منم مین یونگی رو دیدم

تینا : جون من

سوا : مگه دروغ دارم بگم آخه

تینا : نه راست میگی... راستی لیسا کجاست ؟

ویو لیسا

برای بار آخر داشتم تمرین می‌کردم میدونین من طراح رقص هستم و داشتم روی یکی از آهنگ ها تمرین می‌کردم چون هنوز که آهنگ پسر ها نیومده بود
داشتم رقص آهنگی که تازه سوا نوشته بود رو کامل میکردم اون با صدای خود سوا بود و آهنگ خیلی قشنگ بود
تیکه آخر آهنگ رو که رفتم صدایی یکی رو از پشت سرم شنیدم

″ خیلی با استعداد هستی ″

سرم رو با ترس برگردوندنم‌ که جانگ هوسوک رو دیدیم

لیسا : شما باید آقای جانگ باشید درسته ؟

هوسوک : البته جیهوپ

لیسا : درسته جیهوپ

هوسوک : شما این دنس رو خیلی خوب انجام میدیدن میشن به منم یاد بدین

لیسا : من به شما یاد بدم ( با تعجب زیاد )

هوسوک : بله شما باید دنسر اون گروه دختر باشید درسته

لیسا : بله من لیسا هستم ولی شما باید به من دنس یاد بدین نه من به شما

هوسوک : ما اینجا امدیم که همه به هم چیز های زیادی یاد بدیم پس هم من به شما یاد میدیم هم شما به من

لیسا : درسته شما درست میگین


و این شروع داستان پر دردسر و عاشقانه ما
دیدگاه ها (۰)

آهنگی که لیسا داشت باهاش دنس کار میکرد و این رو بگم که سوا خ...

⁵ویو تینا بعد از رفتن بچه ها من کلی کار انجام دادم مثل صراحی...

⁴ویو روزی ( بچه روزی دوست تینا و همخونه تینا هست و کارش آشپز...

³اون روز تموم شد و من هنوز هم توی شوک اون لحظه بودم همش بهش ...

P⁸ویو راوی فلش بک به^^″ مهمونی″^^امروز روز بود که شاید میشد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط