چند پارتی
چند پارتی
part:4
جیمین:چی(تلفن از دستش افتاد پایین)
ویو جیمین
وقتی اون حرف رو زد به سرعت نور رفتم سمت بیمارستان جوری که نزدیک بود دو سه بار تصادف کنم
به هر حال راهی که تو ۳۰ دقیقه طی میشد رو تو ۱۰ دقیقه رد کردم وقتی رسیدم بیمارستان دویدم سمت یکی از پرستار ها
پرستار:چیشده آقا
جیمین:خانوم جانگ ا.ت کجاست
پرستار:تو اتاق عمل شمار ۳ هستن
جیمین:ممنونم
دویدم به سمت اتاق عمل و رفتم نشستم رو صندلی گریم گرفته بود
من کی اینقدر به این دختر وابسته شدم
۴ ساعت بعد
نشسته بودم که دیدم دکتر اومد بیرون
سریع رفتم سمتش
جیمین:چیشد آقای دکتر(بغض)
دکتر:عمل خیلی خیلی سختی بود تونستیم بیمار رو نجات بدیم ولی اماده هر واکنشی ازش بشید
جیمین:مثلا..چه واک.نشی(بغض)
دکتر:بستگی به خود بیمار داره
جیمین:کی به هوش میان
دکتر: چند ساعت دیگه
جیمین:ممنونم
و بعد دکتر رفت
ویو جیمین
خوشحالم بودم که حداقل نجات پیدا کرده ولی از اینکه چه واکنشی نشون میده خیلی میترسیدم
رفتم داخل اتاقی که توش بود وقتی در اتاق رو وا کردم و تو اون وضعیت دیدمش گریه ام گرفت
تازه یاد موقعی افتادم که با افسوس به صحنه نگاه میکرد
شاید خودش فهمیده بود که اتفاق خوبی قرار نیست بیوفته
رفتم رو صندلی کنار تخت نشستم خیلی خوابم میومد پس کم کم به خواب رفتم
۸ صبح
ویو جیمین
با نوری که به صورتم میخورد بیدار شدم اولش خوشحال شدم که ا.ت به هوش اومده ولی با دیدن اینکه هنوز بیهوش ناراحت شدم
جیمین:دختر کوچولو لطفا بیدار شو (آروم)
جیمین:من طاقت دوری تورو ندارم همین دیروز باهات حرف زدم ولی با اون لبخند های نازت دل من رو بردی
میخواستم برم بیرون که به دکتر بگم چرا به هوش نیومده که دیدم کسی اسمم رو صدا زد
ا.ت:جیمین(آروم )
جیمین:ا.ت حالت خوبه(نگران)
ا.ت:بگو که من حالم خوبه(بغض)
جیمین:صبر کن دکتر رو صدا کنم
جیمین رفت پیش دکتر و دکتر رو با خودش اورد
دکتر:خب دخترم هر کاری گفتم انجام بده
ا.ت:چشم
دکتر:خب این نور رو میبینی
ا.ت:آره
دکتر:خوبه خب پات نمیسوزه
ا.ت:نه
دکتر:خب متاسفم که این رو میگم ولی دیگه نمیتونی راه بری
ا.ت:چی
آدامه دارد.....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:4
جیمین:چی(تلفن از دستش افتاد پایین)
ویو جیمین
وقتی اون حرف رو زد به سرعت نور رفتم سمت بیمارستان جوری که نزدیک بود دو سه بار تصادف کنم
به هر حال راهی که تو ۳۰ دقیقه طی میشد رو تو ۱۰ دقیقه رد کردم وقتی رسیدم بیمارستان دویدم سمت یکی از پرستار ها
پرستار:چیشده آقا
جیمین:خانوم جانگ ا.ت کجاست
پرستار:تو اتاق عمل شمار ۳ هستن
جیمین:ممنونم
دویدم به سمت اتاق عمل و رفتم نشستم رو صندلی گریم گرفته بود
من کی اینقدر به این دختر وابسته شدم
۴ ساعت بعد
نشسته بودم که دیدم دکتر اومد بیرون
سریع رفتم سمتش
جیمین:چیشد آقای دکتر(بغض)
دکتر:عمل خیلی خیلی سختی بود تونستیم بیمار رو نجات بدیم ولی اماده هر واکنشی ازش بشید
جیمین:مثلا..چه واک.نشی(بغض)
دکتر:بستگی به خود بیمار داره
جیمین:کی به هوش میان
دکتر: چند ساعت دیگه
جیمین:ممنونم
و بعد دکتر رفت
ویو جیمین
خوشحالم بودم که حداقل نجات پیدا کرده ولی از اینکه چه واکنشی نشون میده خیلی میترسیدم
رفتم داخل اتاقی که توش بود وقتی در اتاق رو وا کردم و تو اون وضعیت دیدمش گریه ام گرفت
تازه یاد موقعی افتادم که با افسوس به صحنه نگاه میکرد
شاید خودش فهمیده بود که اتفاق خوبی قرار نیست بیوفته
رفتم رو صندلی کنار تخت نشستم خیلی خوابم میومد پس کم کم به خواب رفتم
۸ صبح
ویو جیمین
با نوری که به صورتم میخورد بیدار شدم اولش خوشحال شدم که ا.ت به هوش اومده ولی با دیدن اینکه هنوز بیهوش ناراحت شدم
جیمین:دختر کوچولو لطفا بیدار شو (آروم)
جیمین:من طاقت دوری تورو ندارم همین دیروز باهات حرف زدم ولی با اون لبخند های نازت دل من رو بردی
میخواستم برم بیرون که به دکتر بگم چرا به هوش نیومده که دیدم کسی اسمم رو صدا زد
ا.ت:جیمین(آروم )
جیمین:ا.ت حالت خوبه(نگران)
ا.ت:بگو که من حالم خوبه(بغض)
جیمین:صبر کن دکتر رو صدا کنم
جیمین رفت پیش دکتر و دکتر رو با خودش اورد
دکتر:خب دخترم هر کاری گفتم انجام بده
ا.ت:چشم
دکتر:خب این نور رو میبینی
ا.ت:آره
دکتر:خوبه خب پات نمیسوزه
ا.ت:نه
دکتر:خب متاسفم که این رو میگم ولی دیگه نمیتونی راه بری
ا.ت:چی
آدامه دارد.....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۹.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.