فیکشن Deadly duel پارت 18
Name:Deadly duel
Genres:
criminal_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 18
-و اون زن کی بود!؟
+هه سو...
(ادامه فلش بک)
نگاهش رو بین چشم های پر از اشک دختر که هر لحظه ممکن بود فرود بیان چرخوند و نفس عمیقی کشید.
+خانوم شما حالتون خوبه!؟
زن جوابی نداد و پیراهن توی تنش رو مرتب کرد و بعد از کمی مکث از روی زمینی که پرت شده بود بلند و موهای نچندان کوتاهش روی شونه هاش درست کرد و بدون هیچ حرفی سمت در قدم برداشت و پسر در سردرگمی تمام تنها گذاشت.
با بسته شدن در اتاق به خودش اومد و دوباره به سمت تخت برگشت.
درکی از این مهمونی نداشت انگار اینجا مهمونی نبود فقط زندانی بود برای فرار از زندگی!
لحظه که دختر پرت شد توی اتاق و لحظه ای که با پاهای خودش از اون اتاق خارج شد.
جور در نمیومد حداقل نه با ذهنیت اون!
وقتی که حس کرد دیگه نمیتونه فضای خفه ی اتاق رو تحمل کنه از تخت پایین اومد.
لباسش رو توی تنش کمی درست کرد،موهای بهم ریختش رو صاف کرد و در اخر به سمت در قدم برداشت.
دستگیره در رو کشید ولی بر خلاف انتظارش در باز نشد،دوباره حرکتش رو تکرار کرد و وقتی دید در باز نمیشه ماجرا رو فهمید!
اون الان توی یه مهمونی توی کشتی که از شهر دور بود توی یکی از اتاقا در روش قفل شده بود و حتی نمیتونست از پنجره بپره!
چرا!؟
جوابش سادس چون مطمئن بود که اونقدر از شهر دور شدند که اگه توی دریا بپره میمیره....
مایل به ناشناس گذاشتن:)؟
https://harfeto.timefriend.net/16222815824871
Genres:
criminal_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 18
-و اون زن کی بود!؟
+هه سو...
(ادامه فلش بک)
نگاهش رو بین چشم های پر از اشک دختر که هر لحظه ممکن بود فرود بیان چرخوند و نفس عمیقی کشید.
+خانوم شما حالتون خوبه!؟
زن جوابی نداد و پیراهن توی تنش رو مرتب کرد و بعد از کمی مکث از روی زمینی که پرت شده بود بلند و موهای نچندان کوتاهش روی شونه هاش درست کرد و بدون هیچ حرفی سمت در قدم برداشت و پسر در سردرگمی تمام تنها گذاشت.
با بسته شدن در اتاق به خودش اومد و دوباره به سمت تخت برگشت.
درکی از این مهمونی نداشت انگار اینجا مهمونی نبود فقط زندانی بود برای فرار از زندگی!
لحظه که دختر پرت شد توی اتاق و لحظه ای که با پاهای خودش از اون اتاق خارج شد.
جور در نمیومد حداقل نه با ذهنیت اون!
وقتی که حس کرد دیگه نمیتونه فضای خفه ی اتاق رو تحمل کنه از تخت پایین اومد.
لباسش رو توی تنش کمی درست کرد،موهای بهم ریختش رو صاف کرد و در اخر به سمت در قدم برداشت.
دستگیره در رو کشید ولی بر خلاف انتظارش در باز نشد،دوباره حرکتش رو تکرار کرد و وقتی دید در باز نمیشه ماجرا رو فهمید!
اون الان توی یه مهمونی توی کشتی که از شهر دور بود توی یکی از اتاقا در روش قفل شده بود و حتی نمیتونست از پنجره بپره!
چرا!؟
جوابش سادس چون مطمئن بود که اونقدر از شهر دور شدند که اگه توی دریا بپره میمیره....
مایل به ناشناس گذاشتن:)؟
https://harfeto.timefriend.net/16222815824871
۴۷.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.