نیمه های گم شده
نیمه های گم شده 🫂🩵
پارت 8️⃣
از زبان: نویسنده ✍️
🫂
[ وقتی یویچیرو به پشتش نگاه کرد ، مویچیرو و نزوکو رو دید ، و از تعجب چشماش از حدقه زد بیرون«🤭 » ، و زبانش بند اومد...]
🩵
نزوکو: (با کنجکاوی به چهره ی یویچیرو نگاه کرد.) (تو افکارش: یعنی اون منبع ی صدای خش خش برگ بود؟؟ و اون کیه؟؟)
🫂
مویچیرو: (وقتی چهره ی یویچیرو رو دید ، اون هم از تعجب چشماش از حدقه زد بیرون🤭🤣✨) (تو افکارش: اون واقعا برام آشنا میزنه! ولی همچین کسی رو تو ذهنم تو یاد ندارم!😟)
🩵
یویچیرو: (هنوز تو تعجب بود ، که ناخواسته زمزمه کرد؛) م-مویچیرو...؟
🫂
مویچیرو: (تا خواسته زمزمه ی یویچیرو رو شنید) (تو افکارش: ا-اون چه جوری اسمم رو میدونه؟!)
🩵
نزوکو: (بعد اون همه سکوت ، آروم به یویچیرو گفت؛) تو کی هستی؟ چه قدر شبیه اونی...! (به مویچیرو اشاره کرد) و ، چه جوری اسمش رو میدونی؟؟ نسبتی باهاش داری؟
🫂
یویچیرو: (وقتی حرف های نزوکو رو شنید ، چند لحظه زبونش بند اومد...بعد با استرس فراوان گفت؛) ه-هیچکس! و..من حتی نمیشناسمش! ممکنه چه نسبتی با اون داشته باشم؟؟؟(ناخواسته دروغ گفت..«دوست داشت بگه اون داداش دوقلو مه ولی جرأت نکرد🥺»)
🩵
نزوکو: پس چرا این قدر شبیه شی؟؟🧐
🫂
ادامه دارد....🤣✨
🩵
نویسنده ✍️: عررررر🤣✨🫠 💕 بیچاره یویچیرو 🤣✨ مجبور شد دروغ بگه🤣✨ نظرتون؟🤓 تو کامنت بگید🥰 کامنت رو خالی نزارید 🫠✨
پارت 8️⃣
از زبان: نویسنده ✍️
🫂
[ وقتی یویچیرو به پشتش نگاه کرد ، مویچیرو و نزوکو رو دید ، و از تعجب چشماش از حدقه زد بیرون«🤭 » ، و زبانش بند اومد...]
🩵
نزوکو: (با کنجکاوی به چهره ی یویچیرو نگاه کرد.) (تو افکارش: یعنی اون منبع ی صدای خش خش برگ بود؟؟ و اون کیه؟؟)
🫂
مویچیرو: (وقتی چهره ی یویچیرو رو دید ، اون هم از تعجب چشماش از حدقه زد بیرون🤭🤣✨) (تو افکارش: اون واقعا برام آشنا میزنه! ولی همچین کسی رو تو ذهنم تو یاد ندارم!😟)
🩵
یویچیرو: (هنوز تو تعجب بود ، که ناخواسته زمزمه کرد؛) م-مویچیرو...؟
🫂
مویچیرو: (تا خواسته زمزمه ی یویچیرو رو شنید) (تو افکارش: ا-اون چه جوری اسمم رو میدونه؟!)
🩵
نزوکو: (بعد اون همه سکوت ، آروم به یویچیرو گفت؛) تو کی هستی؟ چه قدر شبیه اونی...! (به مویچیرو اشاره کرد) و ، چه جوری اسمش رو میدونی؟؟ نسبتی باهاش داری؟
🫂
یویچیرو: (وقتی حرف های نزوکو رو شنید ، چند لحظه زبونش بند اومد...بعد با استرس فراوان گفت؛) ه-هیچکس! و..من حتی نمیشناسمش! ممکنه چه نسبتی با اون داشته باشم؟؟؟(ناخواسته دروغ گفت..«دوست داشت بگه اون داداش دوقلو مه ولی جرأت نکرد🥺»)
🩵
نزوکو: پس چرا این قدر شبیه شی؟؟🧐
🫂
ادامه دارد....🤣✨
🩵
نویسنده ✍️: عررررر🤣✨🫠 💕 بیچاره یویچیرو 🤣✨ مجبور شد دروغ بگه🤣✨ نظرتون؟🤓 تو کامنت بگید🥰 کامنت رو خالی نزارید 🫠✨
- ۶۹۹
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط