نیمه های گم شده

نیمه های گم شده 🫂🩵
پارت 6️⃣
از زبان: نویسنده ✍️
🫂
*(یویچیرو هنوز پشت اون درخت قایم شده بود و با اندوه به مویچیرو و نزوکو نگاه میکرد ، مطمئن نبود که بره پیش مویچیرو یا نه...)*
🩵
*یویچیرو*: (در افکارش: فکر کنم بهتره برم...) (بعدش شروع کرد به رفتن.)
🫂
*نزوکو*: (داشت هنوز لپ مویچیرو رو میکشید که یهو صدای قدم زدن شنید «یه چیزی: اون موقع فصل پاییز بود و طبع معمول رو زمین پر برگ خشک بود واسه همین نزوکو شنید» و به سمت اون صدا نگاه کرد و لپ مویچیرو رو ول کرد.)
🩵
*مویچیرو*: (وقتی دید نزوکو به سمت یه درختی نگاه کرد ، کنجکاو شد و اونم اونجا رو نگاه کرد) نزوکو ، چی شده؟
🫂
*یویچیرو*: (هنوز در حال رفتن بود ، اونقدر ناراحت بود که خبر نداشت که نزوکو از حضورش با خبر شده...)
🩵
*نزوکو*: (آروم رو زمین زانو زد و آروم آروم رو زمین خذید و رفت جلو) «منحرف نشید🫠🤣💔 فقط برای این که بتونه بفهمه صدای چی بود این جوری میکنه-»
🫂
*مویچیرو*: (کنجکاوی ش بیشتر میشه و میره دنبال نزوکو و آروم می‌پرسه) دنبال چی هستی؟
🩵
ادامه دارد...😆
🫂
نویسنده ✍️: اینم پارت بعدی بعد هزار سال🫠 ، به نظرتون قراره چه اتفاقی بیوفته؟😆 نظرتون؟🤓 به نظرتون بلاخره یویچیرو و مویچیرو هم رو پیدا میکنن؟؟😆✨ تو کامنت بگید 😉 کامنت رو خالی نزارید🫠