آسمانی

#آسمانی
جوانی قوی و پرزور بود؛ اسباب سفر هیچ نداشت؛ از اربعین سال قبل تصمیم گرفته بود امسال زائر حسین علیه‌السلام باشد؛ به‌سختی هزینه سفر را تأمین کرده بود؛ هر کس که از کنارش رد می‌شد خدا قوت و التماس دعا به او می‌گفت؛ خیلی‌ها می‌پرسید: سختت نیست؟

سخت این است که قدر حضورش را ندانستم؛ تاج سرم را به زیارت می‌برم؛ جلوی موکب از روی دوشش مادرش را پایین گذاشت تا نفسی تازه کند؛ 70 سال مادری کرده و 7 ماهه که احتیاج به مادری دارد؛ دکتری نیست که جوابش نکرده باشد؛ با غده سرطان درون بدنش دیگر فرصتی ندارد؛ آخرین آرزویش این بود که پیاده کربلا برود؛ قبل سفر فلج شد؛ بعد سفر، آسمانی شد.

#ماندگارهمچوحسین
دیدگاه ها (۱)

خون سرخدر تاریخ رنگی است که فراموش نمی‌شود و آن رنگ را در خو...

زیارت از دوردرد سیاتیک داشتم که تصمیم گرفتم برم لب جاده و با...

#پای_تاول_زدهپایش تاول‌زده بود؛ گریه می‌کرد؛ رفقا مسخره‌اش م...

#ماندگارهمچوحسین

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط