مرد رمانتیک من

مرد رمانتیک من
😎❤پارت ۱
هینا در یتیم خانه ای زندگی می‌کرد و جونکوک به دلیل کارش نیاز به ی دختر داشت پس به سمت همان یتیم خانه ای که گفتم حرکت کرد وقتی رسید خانوم سونا ادای احترام کرد و پرسید کل چه کمکی از دستش بر می‌آید

جونکوک: دنبال دختری در حدود سنی ۱۸ تا ۱۹ سال هستم
سونا اورا به سمت اتاقی هدایت کرد که دختران با ورود آن دو ایستادند و احترام گذاشتن جونکوک همینطور که داشت به همه نگاه می‌کرد چشمش به هینا افتاد و به خانم سونا علامت داد که همین دختر را می‌برد سونا به هینا گفت که وسایلش را جمع کند بعداز دقایقی هینا واد اتاق مدیر شد و با جونکوک رفت.
در راه هیچ حرفی زده نشد ولی جونکوک هرازگاهی نیم نگاهی به هینا می‌کرد و تا اینکه رسیدند به عمارت.
جیمین: به به بالاخره تونستم پیدات کنم
جونکوک: هینا تو با آجوما برو تا اتاقت رو نشونت بده هینا سری تکان داد و همراه آجوما رفت. در راه اتاق اط آجوما پرسید:

هینا: آجوما اون آقاهه پایین کی بود؟

آجوما: رفیق صمیمی ارباب بودن

ویو جونکوک


هینا همراه با آجوما رفت و جیمین گفت


جیمین: هوسوک دوباره توی شرکت درگیری درست کرده چی کار کنیم؟

جونکوک: نقشه ای دارم فعلا کاری انجام نمیدیم


ویو هینا

اتاقم خیلی قشنگ بود تم مشکی بنفش داشت خودمو رو تخت انداختم و به خواب رفتم. ( عکس اتاقشو میزارم )
🖤💜🖤💜🖤💜
دیدگاه ها (۲)

عشق رمانتیک من😎❤پارت ۲با صدایی از خواب بیدار شدم دیدم آجوما ...

عشق رمانتیک من😎❤پارت ۳فردا صبح ساعت ۱۱هینا: چشمام را مالیدم ...

معرفی فیک اسم رمان: عشق رمانتیک منشخصیت ها:هینا دختری حاضر ج...

هر چقدر میخوای گزارش بده سگ پدر من بازم میزارم حیحی💙💫

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۴۸هینا: بله بفرمایید ناشناس: خانوم کوچ...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۴۱کیفمو برداشتم ماتیکم و کش موهامم گذا...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۳۸که گوشیم زنگیدتهیونگ: عشقم کجاییهانی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط