چمدانش را برداشت

چمدانش را برداشت
هرچه
خاطره داشتیم درمیان آن
گذاشت
حتی بدون نگاهی
در را بست
و رفت .
تنها عطر نفسی
بجا ماند از او
به دنبالش تاعمق جاده را
دویدم
اما نبود
حجم دنیا را گویی
درچمدانش
جادادُ با خودش برده بود . . .


@d_f



دیدگاه ها (۴)

عاشق ماندنهنر می خواهدعاشق شدن ممکن استبه آنی برای هر کس اتف...

شب از راه می‌رسد در دستش هزار فانوس...

بی قرار توام و در دل تنگم گله‌هاستآه بی‌تاب شدن ، عادت کم حو...

دلم یک #عشق_ میخواهدبه جنس نم نم بارانکه بگریزم از این تنهای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط