کلماتم را

کلماتم را
در جوی سحر می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها

تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون

#شفیعی_کدکنی
دیدگاه ها (۱)

دل به قربانی شدن با رفتنش محکوم بودآخرش رفت و همین از اوّلش ...

ﺟﺒﺮﯾﯿﻠﻢ ﭘﺮ ﺯﺩ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼﯾﺎﺭ ﻏﺎﺭﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﺤﺮﺍ...

آتش بزن این قافیه ها سوختنی استاین شعر پُر از یاد تو آتش زدن...

دکتر خسرو زرین بخش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط