علیرضابدیع

ﺟﺒﺮﯾﯿﻠﻢ ﭘﺮ ﺯﺩ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﯾﺎﺭ ﻏﺎﺭﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺑﺮ ﺳﺮ ﮔﻠﺪﺳﺘﻪ ﺍﺵ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ! ﺁﻩ!
ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﻣﺮﺗﻊ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎﯼ ﻧﻮﺑﺮ ﺍﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﺣﻼ‌ﻝ ﻣﻦ ﻧﺸﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺣﺮﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ، ﺧﺎﻣﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﻓﺸﺎﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺭﺍ ﭼﻨﺪﯼ ﺳﺖ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺍﻣﺎ ﻧﻘﺎﺏ ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﺑﺮ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ ﮐﻮ ﻗﻄﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ؟

ﻣﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﭼﺎﺭﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺿﺮﺑﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺳﺠﻮﺩ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﺎ: ﺭﻭﺯ ﺟﺰﺍ، ﺭﻭﯼ ﺻﺮﺍﻁ
ﭘﺲ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺳﻼ‌ﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ


#علیرضا_بدیع
دیدگاه ها (۲)

باز هم قصه ی، من قصه ی کم حوصله هاستدردل می کنم این بار که و...

..به کوچه آمده بودم کمی هوا بخورم.که چشم مست تو را دیدم و زم...

دل به قربانی شدن با رفتنش محکوم بودآخرش رفت و همین از اوّلش ...

کلماتم را در جوی سحر می‌شویم لحظه‌هایم را در روشنی باران‌ها ...

ﺍﺯ کورش بزرگ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ حکومتت ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻨﺎ ﮐﻨﯽ؟...

ﺍﺯ کورش بزرگ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ حکومتت ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻨﺎ ﮐﻨﯽ؟...

السلام علی المهدی عجل الله

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط