پارت: 20. موضوع: سر درد o(╥﹏╥)o
پارت: 20. موضوع: سر درد o(╥﹏╥)o
چویا:*بیدار شدن*اهههههه دیشب چه اتفاقی افتاد o(╥﹏╥)o چقدر سر درد دارم ای سرم*بلند شدن*
دازای: اوهایووو نکو نارنجی جونم*اوهایووو یعنی صبح بخیر*
چویا: ایییییی سرم دیشب چی شد
دازای: واقعأ که یعنی یادت نمیاد قلبمو شکستی یعنی اون کارا رو می خواستی انجام بدی اما بخاطر غرور احمقانه ات نمی کردی منو باش فکر کردم اون کار هارو از ته قلبت انجام دادی o(╥﹏╥)o
چویا: کدوم کار*لرزیدن*
دازای: اول برو بشین تا من اینارو اماده کنم هم زمان واست تعریف می کنم که چی شد
چویا:*نشستن*حالا بگووووووو چی شده😥😥😥
دازای:*تعریف کردن کلللللل ماجرا*
چویا:*جیغغغغغغغغغغغغغغغغ*
دازای: چی شده چیبی مگه جرم انجام دادی
چویا: ممننننننن چیکار کردم باور کن دازای من اون کارا رو نکردم و نمی خواستم انجام بدممم تحریکککک شده بودمممم
دازای:*افتادن و پخش زمین شدنن*اخخخخخخخخخححح قلبممممممممم
چویا: چی شده
دازای: چویا باورم نمی شه که انقدرررر بی ادبی باکاااا*باکاااا یعنی احمق*
چویا: چی چرااا؟؟؟!؟؟
دازای: چطور دلت اومد بگی اون کارا رو نمی خواستی انجام بدی و اون حرف هارو بزنی حالا که این طوری هستش قهررررررر*پشتشو کردن به چویا*
چویا: اهههههههههه پس این جوریه می خوای قهر کنی باشه حالا که این جوری هست منم قهرررر*رفتن و لباس پوشیدن*
دازای: کجااااااااا می رویی
چویا: مگه قهر نیستیمم پس منم می روم خونه ی خودم تا زمانی که معذرت بخواییی
دازای: تو شروع کردی تو هم معذرت بخوای
چویا: هنوز دیر نشده معذرت بخواه منم نمی رومممم
دازای: نخیر تو شروع کردی
چویا: باش پس خداحافظ
دازای: خداحافظ
چویا:*رفتن بیرون و رفتن خونشون*اهههههه دراز بی ادب بانداژ حروم کنننننن زرافه ی باکااااا بی تر ادب اصلن کی به اون نیاز داره من خودم تنهاییی از پسش بر میاممم
دازای:*دوستان دازایم مثل چویا تو خونش همینارو گفت*لازم شده تا وقتی پیر بشم باهاش قهر می کنم..... چـــــــــــــــــــویــــــــــــــــــــــا *واتتتت🤣🤣🤣🤣دوستان دازای یک دقیقه هم بدون چویا نتونست تحمل کنه رفت دنبالش تا ازش معذرت بخواددد انگار نه انگار همین الان داشت می گفت تا وقتی پیر بشه باهاش قهره🤣🤣🤣🤣🤣 نگذاشت دو ثانیه از حرفش بگذرع 🤣🤣🤣🤣🤣*
دازای:*شکوندن در خونه چویا*چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــویـــــــــــــــــــــا*عربده زدن*
چویا: ههههعع*دوستان چویا دخملم تو مبل دراز کشیده بود با عربده ی دازای افتاد از روی مبل*
تمام شد بچه ها یکم بعد یک پارت دیگه می دهم (✪‿✪)
چویا:*بیدار شدن*اهههههه دیشب چه اتفاقی افتاد o(╥﹏╥)o چقدر سر درد دارم ای سرم*بلند شدن*
دازای: اوهایووو نکو نارنجی جونم*اوهایووو یعنی صبح بخیر*
چویا: ایییییی سرم دیشب چی شد
دازای: واقعأ که یعنی یادت نمیاد قلبمو شکستی یعنی اون کارا رو می خواستی انجام بدی اما بخاطر غرور احمقانه ات نمی کردی منو باش فکر کردم اون کار هارو از ته قلبت انجام دادی o(╥﹏╥)o
چویا: کدوم کار*لرزیدن*
دازای: اول برو بشین تا من اینارو اماده کنم هم زمان واست تعریف می کنم که چی شد
چویا:*نشستن*حالا بگووووووو چی شده😥😥😥
دازای:*تعریف کردن کلللللل ماجرا*
چویا:*جیغغغغغغغغغغغغغغغغ*
دازای: چی شده چیبی مگه جرم انجام دادی
چویا: ممننننننن چیکار کردم باور کن دازای من اون کارا رو نکردم و نمی خواستم انجام بدممم تحریکککک شده بودمممم
دازای:*افتادن و پخش زمین شدنن*اخخخخخخخخخححح قلبممممممممم
چویا: چی شده
دازای: چویا باورم نمی شه که انقدرررر بی ادبی باکاااا*باکاااا یعنی احمق*
چویا: چی چرااا؟؟؟!؟؟
دازای: چطور دلت اومد بگی اون کارا رو نمی خواستی انجام بدی و اون حرف هارو بزنی حالا که این طوری هستش قهررررررر*پشتشو کردن به چویا*
چویا: اهههههههههه پس این جوریه می خوای قهر کنی باشه حالا که این جوری هست منم قهرررر*رفتن و لباس پوشیدن*
دازای: کجااااااااا می رویی
چویا: مگه قهر نیستیمم پس منم می روم خونه ی خودم تا زمانی که معذرت بخواییی
دازای: تو شروع کردی تو هم معذرت بخوای
چویا: هنوز دیر نشده معذرت بخواه منم نمی رومممم
دازای: نخیر تو شروع کردی
چویا: باش پس خداحافظ
دازای: خداحافظ
چویا:*رفتن بیرون و رفتن خونشون*اهههههه دراز بی ادب بانداژ حروم کنننننن زرافه ی باکااااا بی تر ادب اصلن کی به اون نیاز داره من خودم تنهاییی از پسش بر میاممم
دازای:*دوستان دازایم مثل چویا تو خونش همینارو گفت*لازم شده تا وقتی پیر بشم باهاش قهر می کنم..... چـــــــــــــــــــویــــــــــــــــــــــا *واتتتت🤣🤣🤣🤣دوستان دازای یک دقیقه هم بدون چویا نتونست تحمل کنه رفت دنبالش تا ازش معذرت بخواددد انگار نه انگار همین الان داشت می گفت تا وقتی پیر بشه باهاش قهره🤣🤣🤣🤣🤣 نگذاشت دو ثانیه از حرفش بگذرع 🤣🤣🤣🤣🤣*
دازای:*شکوندن در خونه چویا*چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــویـــــــــــــــــــــا*عربده زدن*
چویا: ههههعع*دوستان چویا دخملم تو مبل دراز کشیده بود با عربده ی دازای افتاد از روی مبل*
تمام شد بچه ها یکم بعد یک پارت دیگه می دهم (✪‿✪)
۶.۸k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.