پارت۳۰
پارت۳۰
سوارماشین شدن و بعد از ۱۵مین رسیدن محل جشن وارد جشن که شده بودن همه نگاه ها روی اما و سوک کیونگ بود که رفتن و نشستن سر میز که کیم از راه رسید
کیم:به به سلام به دو بانوی زیبا
اما:اوه سلام جناب
سوک کیونگ:از دیدنتون خوش وقتم
کیم:خیلی لطف کردین که به این جشن اومدید میخوام همسر عزیزم و بهتون نشون بدم امیدوارم باهاش گرم بگیرین
اما:اوه البته
(اسم همسر کیم ایورا هست)
ایورا:اوه سلام ازدیدنتون خوش وقتم
اما:سلام واقعا که جناب کیم سلیقه خوبی دارن
سوک کیونگ: شما چه بانوی زیبا رویی هستین
ایورا:اوه ممنون
سوک کیونگ:ببخشید بانو میشه بگید دستشویی کجاست
ایورا:اوه البته از اون طرف
سوک کیونگ:ممنون
اما:اوه شما باردار هستین لطفا بشینید
ایورا:ممنون از مهربونیتون ام میتونم اسمتون و بدونم
اما:البته من لی اما هستم و شما؟
ایورا:منم لی ایورا هستم
اما:ولی مگه شما دختر آقای هوانگ نیستین؟
ایورا:راستش من دختر واقعی این خانواده نیستم من دختر خانواده لی بودم که وقتی خیلی بچه بودم گم شدم و این خانواده منو پیدا کردن
اما:فضولی نباشه ولی میشه بگید خانواده اتون چطور بود؟
ایورا:یه برادر بزرگ داشتم به اسم لوکا و یه خواهر به اسم اما من ۴سالم بود که پدرم و کشتن واز مادرم جدام کردن دلم میخواد دوباره خانواده واقعیم و پیدا کنم
اما وقتی این حرفا رو شنید رنگ از صورتش پرید و یاد خواهر گمشده اش افتاد و اشک از چشمانش جاری شد
ایورا:چرا گریه میکنید
اما:ها چی اا یعنی نه چیزی نیست یکم احساساتی شدم چه زندگی سختی دارین
نظرتون چیه که دوستای صمیمی بشیم
ایورا:اوه البته باعث افتخارمه
درحین حرف زدن بودن که سوک کیونگ وارد اتاق اصلی کیم شد
سوک کیونگ: اوه شت همه جارو گشتم پس کجا قایم کرده وسایلاشو
که یدفعه به یه کتاب برداشت که یه در مخفی باز شد و وارد اون جایگاه شد
و از همه چی عکس و کپی گرفت و از اونجا خارج شد و به طرف اما و ایورا رفت همینطور که میرفت چیزی نظرش و جلب کرد اون کیم بود که داشت با یکی از افرادش حرف میزد قایم شد و حرف های کیم و ضبط کرد
کیم: مگه نگفتم مراقب محموله باشید
بادیگارد:ببخشید قربان نمیدونم چیشد ولی محموله الان بدستمون نمیرسه نمیتونین انتقام بگیرید
کیم:اه لعنت بهش هرجور شده باید محموله تا هفته ی دیگه برسه که من باید تا اونموقع خاندان مین و نابود کنم حواست باشه
بادیگارد: بله ارباب
و از اون محل خارج شد سوک کیونگ هم با دقت تمام رفت پیش اما و ایورا نشست
...........
سوارماشین شدن و بعد از ۱۵مین رسیدن محل جشن وارد جشن که شده بودن همه نگاه ها روی اما و سوک کیونگ بود که رفتن و نشستن سر میز که کیم از راه رسید
کیم:به به سلام به دو بانوی زیبا
اما:اوه سلام جناب
سوک کیونگ:از دیدنتون خوش وقتم
کیم:خیلی لطف کردین که به این جشن اومدید میخوام همسر عزیزم و بهتون نشون بدم امیدوارم باهاش گرم بگیرین
اما:اوه البته
(اسم همسر کیم ایورا هست)
ایورا:اوه سلام ازدیدنتون خوش وقتم
اما:سلام واقعا که جناب کیم سلیقه خوبی دارن
سوک کیونگ: شما چه بانوی زیبا رویی هستین
ایورا:اوه ممنون
سوک کیونگ:ببخشید بانو میشه بگید دستشویی کجاست
ایورا:اوه البته از اون طرف
سوک کیونگ:ممنون
اما:اوه شما باردار هستین لطفا بشینید
ایورا:ممنون از مهربونیتون ام میتونم اسمتون و بدونم
اما:البته من لی اما هستم و شما؟
ایورا:منم لی ایورا هستم
اما:ولی مگه شما دختر آقای هوانگ نیستین؟
ایورا:راستش من دختر واقعی این خانواده نیستم من دختر خانواده لی بودم که وقتی خیلی بچه بودم گم شدم و این خانواده منو پیدا کردن
اما:فضولی نباشه ولی میشه بگید خانواده اتون چطور بود؟
ایورا:یه برادر بزرگ داشتم به اسم لوکا و یه خواهر به اسم اما من ۴سالم بود که پدرم و کشتن واز مادرم جدام کردن دلم میخواد دوباره خانواده واقعیم و پیدا کنم
اما وقتی این حرفا رو شنید رنگ از صورتش پرید و یاد خواهر گمشده اش افتاد و اشک از چشمانش جاری شد
ایورا:چرا گریه میکنید
اما:ها چی اا یعنی نه چیزی نیست یکم احساساتی شدم چه زندگی سختی دارین
نظرتون چیه که دوستای صمیمی بشیم
ایورا:اوه البته باعث افتخارمه
درحین حرف زدن بودن که سوک کیونگ وارد اتاق اصلی کیم شد
سوک کیونگ: اوه شت همه جارو گشتم پس کجا قایم کرده وسایلاشو
که یدفعه به یه کتاب برداشت که یه در مخفی باز شد و وارد اون جایگاه شد
و از همه چی عکس و کپی گرفت و از اونجا خارج شد و به طرف اما و ایورا رفت همینطور که میرفت چیزی نظرش و جلب کرد اون کیم بود که داشت با یکی از افرادش حرف میزد قایم شد و حرف های کیم و ضبط کرد
کیم: مگه نگفتم مراقب محموله باشید
بادیگارد:ببخشید قربان نمیدونم چیشد ولی محموله الان بدستمون نمیرسه نمیتونین انتقام بگیرید
کیم:اه لعنت بهش هرجور شده باید محموله تا هفته ی دیگه برسه که من باید تا اونموقع خاندان مین و نابود کنم حواست باشه
بادیگارد: بله ارباب
و از اون محل خارج شد سوک کیونگ هم با دقت تمام رفت پیش اما و ایورا نشست
...........
۲.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.