رمان سوکوکو p
رمان سوکوکو p1
دازایی: خب؟
چوویا: خب که چی؟
دازایی: هویجک خودت میدونی چاره دیگه ایی نداری
چوویا: دلیل نمیشه دوباره همکارت بشم
(توجه توجه اینجا دازایی دوباره به مافیا ملحق شده )
دازایی: موری گفته ، بعدشم همه منتظر برگش زوج قدیمی سوکوکو هستن و حتی برامون جشن هم شب میگیرن
چوویا: من که ازت نپرسیدم کی گفته یا بقیه چی میگن گفتم نه😒
دازایی: ببین منم کشته مرده ی چشم و ابروت نیستم فقط خواستم رییس خوشحال شه و شب بقیه اعضا مافیا خراب نشه خب؟
چوویا: نوچچچچچچچچچچچچچچ 😑
شب جشن؛»
دازایی و چوویا دست در دست هم از پله ها پایین میروند 😅 آخه کی میتونه با دازایی مخالفت کنه؟😂
موری: به به بهترین و قدیمی ترین زوج مافیااااا
دازایی: از دوباره دیدن همتون ناراحتم
صدای خنده ی جمع بالا میرود😁
تاچیهارا: مرغ های عاشق😂
قیافه ی چوویا؛🙂 (هر لحضه امکان پا*ره شدن چیز ... مرگ تاچیهارا بیشتر میشه😅)
دازای تک خنده ای میکنه و میگع: بلبل های عاشق را رو کنم؟
(الان غیر مستقیم به عشق بین تاچیهارا و جین اشاره کرد😁)
قیافه تاچیهارا:🤨🤔😐😑🤯 و بعد از فهمیدن ماجرا میگوید: خب شوخی بود بابا آه😐
(توجه داشته باشید من یه کاراکتر جدید تو رمانم اضافه کردم به نام اوسکوچی که یه دختر و اسلاید بعد از عکس سوکوکو عکسشو گذاشتم )
دازایی: خب؟
چوویا: خب که چی؟
دازایی: هویجک خودت میدونی چاره دیگه ایی نداری
چوویا: دلیل نمیشه دوباره همکارت بشم
(توجه توجه اینجا دازایی دوباره به مافیا ملحق شده )
دازایی: موری گفته ، بعدشم همه منتظر برگش زوج قدیمی سوکوکو هستن و حتی برامون جشن هم شب میگیرن
چوویا: من که ازت نپرسیدم کی گفته یا بقیه چی میگن گفتم نه😒
دازایی: ببین منم کشته مرده ی چشم و ابروت نیستم فقط خواستم رییس خوشحال شه و شب بقیه اعضا مافیا خراب نشه خب؟
چوویا: نوچچچچچچچچچچچچچچ 😑
شب جشن؛»
دازایی و چوویا دست در دست هم از پله ها پایین میروند 😅 آخه کی میتونه با دازایی مخالفت کنه؟😂
موری: به به بهترین و قدیمی ترین زوج مافیااااا
دازایی: از دوباره دیدن همتون ناراحتم
صدای خنده ی جمع بالا میرود😁
تاچیهارا: مرغ های عاشق😂
قیافه ی چوویا؛🙂 (هر لحضه امکان پا*ره شدن چیز ... مرگ تاچیهارا بیشتر میشه😅)
دازای تک خنده ای میکنه و میگع: بلبل های عاشق را رو کنم؟
(الان غیر مستقیم به عشق بین تاچیهارا و جین اشاره کرد😁)
قیافه تاچیهارا:🤨🤔😐😑🤯 و بعد از فهمیدن ماجرا میگوید: خب شوخی بود بابا آه😐
(توجه داشته باشید من یه کاراکتر جدید تو رمانم اضافه کردم به نام اوسکوچی که یه دختر و اسلاید بعد از عکس سوکوکو عکسشو گذاشتم )
- ۳.۷k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط