پارت 3
ته در حال فکر کردن بود که
°°°°°°°°°°°°′°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
با صدای ات از فکر اومد بیرون
+:ته ته!
*:چ.. چی؟ اهان بله؟
+:حالت خوبه؟
*:اره خوبم مرسی
ته و ات داشتن حرف میزدن که
صدای کوک از پشت سرشون اومد
_:سلام ته
*:سلام کوک خوبی( دست دادن مخصوص)
_:سلام بانو
+:س.. سلام
_:میشه باهم برقصیم؟
+:چ...... چی؟( با تعجب)
ذهن ات:
واتتتتتتت؟
منکه لباسم خیلی دارک بود اخه چرا؟
_:بانو؟
+:بله؟
_:لباستون خیلی بهتون میاد!( خندید و رفت)
+:اه من... من فکر میکردم از لباس های باز خوشش میاد( اروم حرف میزد و اخرش زد توسرش)
*:ات بس کن!
+:اه ببخشید
*:ات م. ....میشه باهام.........
خ
م
ا
ر
ی
°°°°°°°°°°°°′°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
با صدای ات از فکر اومد بیرون
+:ته ته!
*:چ.. چی؟ اهان بله؟
+:حالت خوبه؟
*:اره خوبم مرسی
ته و ات داشتن حرف میزدن که
صدای کوک از پشت سرشون اومد
_:سلام ته
*:سلام کوک خوبی( دست دادن مخصوص)
_:سلام بانو
+:س.. سلام
_:میشه باهم برقصیم؟
+:چ...... چی؟( با تعجب)
ذهن ات:
واتتتتتتت؟
منکه لباسم خیلی دارک بود اخه چرا؟
_:بانو؟
+:بله؟
_:لباستون خیلی بهتون میاد!( خندید و رفت)
+:اه من... من فکر میکردم از لباس های باز خوشش میاد( اروم حرف میزد و اخرش زد توسرش)
*:ات بس کن!
+:اه ببخشید
*:ات م. ....میشه باهام.........
خ
م
ا
ر
ی
۳.۹k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.