beautiful vampire🍷
beautiful vampire🍷
خون اشام زیبا🍷
انچه گذشت
از اتاقم بیرون اومدم که با حرف بابا متوقف شدم
part²⁵
ات ویو
پ.ا:ات؟
+بله پدر؟
پ.ا:کجا بودی این چند روز
قرار بود ۳یا ۴ روز پیش برگردید
نمیدونستم چی باید بگم نمیتونستم بگم بخاطر یونا چون بعدش باید میگفتم کوک یه خوناشامه
+خب.....ما ......تصمیم گرفتیم ...... یکم دیگه اونجا بمونیم........چون ...... فکردیم که خیلی زود داریم میایم(با مِن مِن)
پ.ا: چیزی رو که ازم مخفی نمیکنی درسته؟
+البته که نه
پ.ا:باشه
بلخره بابام بیخیالم شد و دست از سرم با سوال پیچ کردناش برداشت
منم کاری برای انجام دادن نداشتم پس با بچه ها هماهنگ کردم که بریم کافه نزدیک خونه
بلند شدم حاضر شدم و به ادرس***رفتم
بچه ها اونجا منتظرم بودن
رفتم داخل کافه که میونگ برام دست تکون داد
(بچه اول فیک علامت ها رو نوشته بودم میتونید برید توی قسمت کالکشن ها و توی کالکشنِ خون اشام زیبا فکر کنم دومین پسته گفتم علامت هر کدومشونو
&بیا اینجا
+سلام بچه ها
همه: سلام
*چه عجب یادی از ما کردی
+ببخشید بچه ها بخدا درگیر بود (گایز یه پرانتز ریز دوست های ات میدونن کوک و خانواده اش خون اشامن)
♡باشه بابا شوخی میکنیم اشکال نداره ......
یکم با بچه ها خوش و بش کردم که کوک بهم پیام داد
_بیبی میتونی صحبت کنی؟
+البته چی شده؟
بعد از این پیامم زنگ زد
جواب دادم
_سلام پرنسسم
+سلام عزیزم جونم چیزی شده؟
_نه فقط برای امروز یه برنامه ای چیدم
+مثلا ؟
_ساعت ۶ اماده باش میام دنبالت میفهمی
+باشه منتظرم
از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه
رسیدم خونه شروع کردم به حاضر شدن
یکم بعد اماده بودم و منتظر کوک شدم
کوک اومد رفتم سوار ماشینش شدم وحرکت کردیم
+کجا داریم میریم؟
_خب من برنامه امروز رو یکم شلوغ چیدم
+خب مثلا
_مثلا شهر بازی ،رستوران، مرکز خرید،ساحل ،باغ وحش،آکواریوم مرکزی ،سینما و هرجایی دیگه ای
+ جَمکَنمَن(یه لحظه وایسا)
_چی شد؟
+کوک امروز ن تولدمه نه تولدته نه سالگرد دوستیمونه نه روز دختره نه روز زن نه ولنتاینه یا روز خاصی که من یادم نیست؟
_😂😂نه قربونت برم فقط دلم میخواست بیشتر وقت بگذرونیم
+باشه
_پس بزن بریم
ادمین ویو
این ۲تا پرنده عاشق امروز کل سئول رو فتح کردن
جایی نبود که نرفته باشن و خوش نگذرونده باشن
بلخره بعد از رفتن به اخرین جایی که قرار بود برن سوار ماشین شدن و به سمت خونه حرکت کردن
هر دو خیلی خسته بودن پس به محض رسیدن سریع خوابشون برد.........
بچه ها ویسگون بیشتر از این نمیزاره بنویسم ولی زود پارت بعد رو میزارم
شرط
۳۰ تا کامنت
۱۰ تا لایک
خون اشام زیبا🍷
انچه گذشت
از اتاقم بیرون اومدم که با حرف بابا متوقف شدم
part²⁵
ات ویو
پ.ا:ات؟
+بله پدر؟
پ.ا:کجا بودی این چند روز
قرار بود ۳یا ۴ روز پیش برگردید
نمیدونستم چی باید بگم نمیتونستم بگم بخاطر یونا چون بعدش باید میگفتم کوک یه خوناشامه
+خب.....ما ......تصمیم گرفتیم ...... یکم دیگه اونجا بمونیم........چون ...... فکردیم که خیلی زود داریم میایم(با مِن مِن)
پ.ا: چیزی رو که ازم مخفی نمیکنی درسته؟
+البته که نه
پ.ا:باشه
بلخره بابام بیخیالم شد و دست از سرم با سوال پیچ کردناش برداشت
منم کاری برای انجام دادن نداشتم پس با بچه ها هماهنگ کردم که بریم کافه نزدیک خونه
بلند شدم حاضر شدم و به ادرس***رفتم
بچه ها اونجا منتظرم بودن
رفتم داخل کافه که میونگ برام دست تکون داد
(بچه اول فیک علامت ها رو نوشته بودم میتونید برید توی قسمت کالکشن ها و توی کالکشنِ خون اشام زیبا فکر کنم دومین پسته گفتم علامت هر کدومشونو
&بیا اینجا
+سلام بچه ها
همه: سلام
*چه عجب یادی از ما کردی
+ببخشید بچه ها بخدا درگیر بود (گایز یه پرانتز ریز دوست های ات میدونن کوک و خانواده اش خون اشامن)
♡باشه بابا شوخی میکنیم اشکال نداره ......
یکم با بچه ها خوش و بش کردم که کوک بهم پیام داد
_بیبی میتونی صحبت کنی؟
+البته چی شده؟
بعد از این پیامم زنگ زد
جواب دادم
_سلام پرنسسم
+سلام عزیزم جونم چیزی شده؟
_نه فقط برای امروز یه برنامه ای چیدم
+مثلا ؟
_ساعت ۶ اماده باش میام دنبالت میفهمی
+باشه منتظرم
از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم سمت خونه
رسیدم خونه شروع کردم به حاضر شدن
یکم بعد اماده بودم و منتظر کوک شدم
کوک اومد رفتم سوار ماشینش شدم وحرکت کردیم
+کجا داریم میریم؟
_خب من برنامه امروز رو یکم شلوغ چیدم
+خب مثلا
_مثلا شهر بازی ،رستوران، مرکز خرید،ساحل ،باغ وحش،آکواریوم مرکزی ،سینما و هرجایی دیگه ای
+ جَمکَنمَن(یه لحظه وایسا)
_چی شد؟
+کوک امروز ن تولدمه نه تولدته نه سالگرد دوستیمونه نه روز دختره نه روز زن نه ولنتاینه یا روز خاصی که من یادم نیست؟
_😂😂نه قربونت برم فقط دلم میخواست بیشتر وقت بگذرونیم
+باشه
_پس بزن بریم
ادمین ویو
این ۲تا پرنده عاشق امروز کل سئول رو فتح کردن
جایی نبود که نرفته باشن و خوش نگذرونده باشن
بلخره بعد از رفتن به اخرین جایی که قرار بود برن سوار ماشین شدن و به سمت خونه حرکت کردن
هر دو خیلی خسته بودن پس به محض رسیدن سریع خوابشون برد.........
بچه ها ویسگون بیشتر از این نمیزاره بنویسم ولی زود پارت بعد رو میزارم
شرط
۳۰ تا کامنت
۱۰ تا لایک
۴.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.