رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری

رفته بودیم واسه داداشم خواستگاری
دیدیم عروس نشسته خیلی ریلکس با شلوار لی و تیشرت!
مامانم تو گوشم گفت: خوبه والا نه شرمی، نه حیایی، نه …
همینجوری داشت میگفت که عروس با چادر از آشپزخونه چایی به دست اومد سلام کرد!
هیچی دیگه فهمیدیم اون داداش عروس بود
دیدگاه ها (۵)

#طنز پشت در توالت عمومی منتظر بودم پیره مرده در بیادخیلی طول...

cm plz

نکتشو فهمیدی لایک کن خخخخخ:)

jalebe:)

رمان بغلی من پارت ۱۲۴و۱۲۵و۱۲۶و۱۲۷و۱۲۸ارسلان: معلومه که میام ...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط