یکی برام توضیح بده چرا تا اخت میشیم با یکی و صدای خندمون

یکی برام توضیح بده چرا تا اُخت میشیم با یکی و صدای خندمون بلند میشه و حالمون خوب ، تا داریم عادت میکنیم به بودنش ، یهو محو میشه ، تموم میشه ، یجوری میره از زندگیمون که انگار اصلا نبوده ، انگار نه انگار که حال دلمون با هم خوب میشد ، با هم بد... ، صبح که بیدار میشدیم ، سراغ همدیگه رو میگرفتیم ، همه چیزمونو با هم تقسیم میکردیم ، راه رفتن بهانه میشد واسه حرف زدن ،حالا هرچقدر ، حالا تا هر وقت ، دلمون میگرفت و خاطرمون جمع بود یکی هست وسط گریه سیگار روشن کنه بده دستمون ، یکی هست که باهاش بشه یه آهنگو صد بار گوش داد ، حق نبود به خدا ، حق نبود انقدر عادت کنیم و یهو راهمون جدا شه ، که یواش یواش یادمون بره از همدیگه ، بعد یه روز آلبومو ورق بزنیم و برسیم به عکس همدیگه ، دست بکشیم رو عکس و آه سرد و بگیم چقدر خوش بودیم با هم ، یعنی الان کجاست؟
داره‌ چیکارمیکنه؟
یا اتفاقی تو تاکسی آهنگی پلی بشه که ما رو ببره تا اون بودنا ، چشمامون پر اشک بشه و از ته ته دلمون بخوایم باز یه لحظه کنارشون باشیم ، با همون حس خوب...
یعنی چی واقعا؟....
دیدگاه ها (۱)

دقیقا همونجا که #شاملو میگه " من با #آیدا آن انسانی را که هر...

یادم میاد... یادم میاد هروقت که به خاطرش خسته میشدم...یه جور...

سرشو گذاشت روی شونه هام . منم بدنمو یکم شل کردم تا شونه ی ا...

میگم جانم...از بعد اون روز که ماشین بابا دستم بود و داشتم می...

تو دعواها تون تو بحثاتون هروقت یکی گفت «نمیتونم » به معنی خس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط