رمان اوشینوکو ساخت خودم
رمان اوشینوکو ساخت خودم💗💗
پارت ۴:
کانا و اکوا تو کافه بودن،
اکوا گفت:کانا فردا تو مدرسه میخوام بهت یه چیزی بگم.
کانا:خب همینجا بگو.
اکوا: نه اینجا نمیشه.
کانا: باشه.
فردا رفتن مدرسه.
روبی: عه سلام کانا!
کانا: سلام روبی،چطوری؟
اکوا: سلام کانا، خب حالا میشه بهت بگم؟
کانا باشه.
رفتن یه جایی که کسی نباشه.
اکوا: کانا دیروز ازت پرسیدم کسی تو دلت هست؟
و تو گفتی هرکی از من خوشش بیاد منم دوستش دارم، درسته؟
کانا:آره
اکوا صورت کانا رو گرفت و..:😙😙
ادامه دارد...
چطوره؟
پارت ۴:
کانا و اکوا تو کافه بودن،
اکوا گفت:کانا فردا تو مدرسه میخوام بهت یه چیزی بگم.
کانا:خب همینجا بگو.
اکوا: نه اینجا نمیشه.
کانا: باشه.
فردا رفتن مدرسه.
روبی: عه سلام کانا!
کانا: سلام روبی،چطوری؟
اکوا: سلام کانا، خب حالا میشه بهت بگم؟
کانا باشه.
رفتن یه جایی که کسی نباشه.
اکوا: کانا دیروز ازت پرسیدم کسی تو دلت هست؟
و تو گفتی هرکی از من خوشش بیاد منم دوستش دارم، درسته؟
کانا:آره
اکوا صورت کانا رو گرفت و..:😙😙
ادامه دارد...
چطوره؟
- ۲.۷k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط