پارت پنجاه و سوم دوست دخترم باش😍❤️
پارت پنجاه و سوم دوست دخترم باش😍❤️
پارت رزی
# یجی اومده
قبلا از کوک شنیده بودم که از یجی بدش میاد ولی الان با واکنشش بیشتر خندم گرفت
نرده های پله رو ول کرد و دستاشو روی موهای فرم دار مشکیش کشید
#هووووف
با این حرکتش خندم گرفت
نگاهش رو بهم انداخت
#چیه؟!؟!؟
با این حرکتش ساکت شدم و گفتم
+از اومدن.....
ساکت شدم و دستمو جلو دهنم گرفتم
به فکر این افتادم که چرا این دختره باید اینجا باشه اصلا....
این دختره کیه؟!؟!
رفتم جلو و روبروی ته واستادم
سرمو بالا آوردم و به صور ته نگاه کردم
+این دختره کیه
تهیونگ سرشو پایین گرفت و تو نیم سانتی صورتم قرار گرفت
#بیا بهت بگم
دستمو گرفت و تو کسری از ثانیه منو به سمت خودش کشوند و شروع کرد به پایین رفتن از پله ها
+هی چیکار میکنی؟!؟!
ته دستشو به علامت ساکت جلو صورتش گذاشت
دستمو گرفت و از پله ها به سرعت برق راه افتاد
دستمو محکم گرفته بود و دنبال خودش میکشید....
+ ای بابا آرومتر پام درد گرفت
سریع میدوید و منو دنبال خودش میکشید.یکدفعه واستاد........منم محکم تو بغل تهیونگ افتادم....از روی آسودگی چشمام رو روی هم گذاشتم که.........کمی بیشتر دقت کردم.....آره....... این همون بود هست......
سرمو از بغل تهیونگ در آوردم و چشمام رو باز کردم......
سرمو به طرف مخالف چرخوندم و با دیدن دختری زیبا که با میکاپ کمی که داشت بسیار دلربا شده بود....قلبم برای یک دقیقه ایستاد.
نگاهی به گردنش انداختم....درخشش چیزی تو گردنش منو متوجه خودش کرد...
دستمو به سمت اون گردنبد نشونه بردم
+این گردنبند
با این حرفم یجی رنگش پرید و نگاهی بهم انداخت انداخت......
@چی؟!؟!
هرکار میکردم یادم نمیومد......داشتم به مغزم فشاز میاوردم......
که یهویی با حرف دختر چشمام اندازه کاسه بزرگ شد و نگاهم به نگاه دختر گره خورد.....
پایان پارت پنجاه و سوم دوست دخترم باش💖🤘
لایک و فالو یادتون نره😍🤘
پارت رزی
# یجی اومده
قبلا از کوک شنیده بودم که از یجی بدش میاد ولی الان با واکنشش بیشتر خندم گرفت
نرده های پله رو ول کرد و دستاشو روی موهای فرم دار مشکیش کشید
#هووووف
با این حرکتش خندم گرفت
نگاهش رو بهم انداخت
#چیه؟!؟!؟
با این حرکتش ساکت شدم و گفتم
+از اومدن.....
ساکت شدم و دستمو جلو دهنم گرفتم
به فکر این افتادم که چرا این دختره باید اینجا باشه اصلا....
این دختره کیه؟!؟!
رفتم جلو و روبروی ته واستادم
سرمو بالا آوردم و به صور ته نگاه کردم
+این دختره کیه
تهیونگ سرشو پایین گرفت و تو نیم سانتی صورتم قرار گرفت
#بیا بهت بگم
دستمو گرفت و تو کسری از ثانیه منو به سمت خودش کشوند و شروع کرد به پایین رفتن از پله ها
+هی چیکار میکنی؟!؟!
ته دستشو به علامت ساکت جلو صورتش گذاشت
دستمو گرفت و از پله ها به سرعت برق راه افتاد
دستمو محکم گرفته بود و دنبال خودش میکشید....
+ ای بابا آرومتر پام درد گرفت
سریع میدوید و منو دنبال خودش میکشید.یکدفعه واستاد........منم محکم تو بغل تهیونگ افتادم....از روی آسودگی چشمام رو روی هم گذاشتم که.........کمی بیشتر دقت کردم.....آره....... این همون بود هست......
سرمو از بغل تهیونگ در آوردم و چشمام رو باز کردم......
سرمو به طرف مخالف چرخوندم و با دیدن دختری زیبا که با میکاپ کمی که داشت بسیار دلربا شده بود....قلبم برای یک دقیقه ایستاد.
نگاهی به گردنش انداختم....درخشش چیزی تو گردنش منو متوجه خودش کرد...
دستمو به سمت اون گردنبد نشونه بردم
+این گردنبند
با این حرفم یجی رنگش پرید و نگاهی بهم انداخت انداخت......
@چی؟!؟!
هرکار میکردم یادم نمیومد......داشتم به مغزم فشاز میاوردم......
که یهویی با حرف دختر چشمام اندازه کاسه بزرگ شد و نگاهم به نگاه دختر گره خورد.....
پایان پارت پنجاه و سوم دوست دخترم باش💖🤘
لایک و فالو یادتون نره😍🤘
۳.۲k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.