عشق ترسناک
part ¹⁸
داشتم وسایلم رو جمع میکردم که جونگکوک اومد
کوک: چیکار میکنی؟
ات: دارم وسایلم رو جمع میکنم
کوک: چرا؟
ات: چرا؟ چرااا؟! یعنی تو نمیدونی چرا دارم وسایلم رو جمع میکنم تا برم بیرون؟
کوک:....اگه به خاطر دعواست که خوب.....
ات: خوب چی؟ خوب چییی؟
کوک: الکی صداتو واسه من بلند نکن! تا وقتی من نگفتم تو حق نداری پاتو از خونه بیرون بزاری! (داد و عربده)
ات: تو هم حق نداری سر من داد بزنی! (داد)
کوک: اصلا میدونی چیه؟ تقصیر منه که از اول بهت رو دادم....اگه مثل بقیه مافیا ها باهات بد رفتار میکردم حالا سر من داد نمیزدی! (آخرشو با داد گفت)
از این به بعد تو اتاقت زندانیت میکنم!
ات: تو حق نداری منو زندانی کنی من میخوام برم خونهی بابامم (داد)
کوک: ساکت شو! (عربده)
کوک اینو گفت و رفت بیرون و در اتاق رو هم قفل کرد
ات: درو باز کن! درو باز کن عوضییییی
ازت بدم میاد جئون جونگکوک (با گریه)
انقدر پشت در وایسادم و به در لگد زدم و اینا که خسته شدم و همونجا پشت در خوابم برد
با صدای جونگکوک بیدار شدم
کوک: ات...ات چرا جواب نمیدی؟ پشت در نشستی؟ اتتتت
از پشت در پاشدم و کوک درو باز کرد
کوک: چرا هرچی صدات میکردم جواب نمیدادی؟
ات: خ..خواب بودم
کوک: اوکی بیا غذا تو بخور
ات: نمیخوام
کوک: میگم بخور! (جدی)
ات: میگم نمیخوام!
کوک: مجبورم نکن کاری که نمیخوام رو بکنم!
ات: عه مثلا چیکار میکنی؟
کوک: نشونت میدم!
کوک کمربند شلوارش رو باز کرد و با کمربندش حسابی ات رو زد ات هم همش جیغ میزد
کوک: با هر ضربهای که میزنم بشمار وگرنه از اول شروع میشه!
ات: ۱...۲...هققق..۳...۴
۹۸...۹۹...۱۰۰
کوک: حالا دیگه یاد میگیری آدم باشی! اگه یه بار دیگه این رفتارات رو ببینم بازم میزنم حتی شده هزار تا ضربه بهت میزنم فهمیدی؟......میگم فهمیدی؟!
ات: هقق آ..ره
کوک: خوبه....غذاتم بخور وگرنه ۱۰۰ تا ضربه دیگه بهت میزنم فهمیدی؟
ات: اوهوم
کوک رفت بیرون و دوباره تنها شدم.....هقق....اول منو میزنه بعد میگه غذا بخور....روانی (روانی خودتی😑)
چرا سرنوشت من باید اينجوری باشه؟ چرا نباید هیچوقت خوشحال باشم؟ اصلا....کاش میمردم و زودتر از این زندگی نکبت بار خلاص میشدم.....(گریه)
خیلی آدمای قدر نشناسی هستین من تو امتحانات براتون پارت جدید میزارم ولی وقتی میزارم شما هی میگید بعدی بعدی چرا بعدی رو نمیزاری آخه من که بیکار نیستم منم درس دارم ولی شما ها همش اينجوری میکنین.....فردا پارت جدید نمیزارم میره تا شنبه شنبه هم شاید گذاشتم قول نمیدم!
شرط نداریم ولی لایک و کامنت بزارید💜
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #فیک_نامجون #فیک_جین #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی
#جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک
داشتم وسایلم رو جمع میکردم که جونگکوک اومد
کوک: چیکار میکنی؟
ات: دارم وسایلم رو جمع میکنم
کوک: چرا؟
ات: چرا؟ چرااا؟! یعنی تو نمیدونی چرا دارم وسایلم رو جمع میکنم تا برم بیرون؟
کوک:....اگه به خاطر دعواست که خوب.....
ات: خوب چی؟ خوب چییی؟
کوک: الکی صداتو واسه من بلند نکن! تا وقتی من نگفتم تو حق نداری پاتو از خونه بیرون بزاری! (داد و عربده)
ات: تو هم حق نداری سر من داد بزنی! (داد)
کوک: اصلا میدونی چیه؟ تقصیر منه که از اول بهت رو دادم....اگه مثل بقیه مافیا ها باهات بد رفتار میکردم حالا سر من داد نمیزدی! (آخرشو با داد گفت)
از این به بعد تو اتاقت زندانیت میکنم!
ات: تو حق نداری منو زندانی کنی من میخوام برم خونهی بابامم (داد)
کوک: ساکت شو! (عربده)
کوک اینو گفت و رفت بیرون و در اتاق رو هم قفل کرد
ات: درو باز کن! درو باز کن عوضییییی
ازت بدم میاد جئون جونگکوک (با گریه)
انقدر پشت در وایسادم و به در لگد زدم و اینا که خسته شدم و همونجا پشت در خوابم برد
با صدای جونگکوک بیدار شدم
کوک: ات...ات چرا جواب نمیدی؟ پشت در نشستی؟ اتتتت
از پشت در پاشدم و کوک درو باز کرد
کوک: چرا هرچی صدات میکردم جواب نمیدادی؟
ات: خ..خواب بودم
کوک: اوکی بیا غذا تو بخور
ات: نمیخوام
کوک: میگم بخور! (جدی)
ات: میگم نمیخوام!
کوک: مجبورم نکن کاری که نمیخوام رو بکنم!
ات: عه مثلا چیکار میکنی؟
کوک: نشونت میدم!
کوک کمربند شلوارش رو باز کرد و با کمربندش حسابی ات رو زد ات هم همش جیغ میزد
کوک: با هر ضربهای که میزنم بشمار وگرنه از اول شروع میشه!
ات: ۱...۲...هققق..۳...۴
۹۸...۹۹...۱۰۰
کوک: حالا دیگه یاد میگیری آدم باشی! اگه یه بار دیگه این رفتارات رو ببینم بازم میزنم حتی شده هزار تا ضربه بهت میزنم فهمیدی؟......میگم فهمیدی؟!
ات: هقق آ..ره
کوک: خوبه....غذاتم بخور وگرنه ۱۰۰ تا ضربه دیگه بهت میزنم فهمیدی؟
ات: اوهوم
کوک رفت بیرون و دوباره تنها شدم.....هقق....اول منو میزنه بعد میگه غذا بخور....روانی (روانی خودتی😑)
چرا سرنوشت من باید اينجوری باشه؟ چرا نباید هیچوقت خوشحال باشم؟ اصلا....کاش میمردم و زودتر از این زندگی نکبت بار خلاص میشدم.....(گریه)
خیلی آدمای قدر نشناسی هستین من تو امتحانات براتون پارت جدید میزارم ولی وقتی میزارم شما هی میگید بعدی بعدی چرا بعدی رو نمیزاری آخه من که بیکار نیستم منم درس دارم ولی شما ها همش اينجوری میکنین.....فردا پارت جدید نمیزارم میره تا شنبه شنبه هم شاید گذاشتم قول نمیدم!
شرط نداریم ولی لایک و کامنت بزارید💜
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #فیک_نامجون #فیک_جین #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی
#جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک
۲۱.۷k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.