هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 3
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 3
ویو ا.ت =
در صدا داد و دیدم یه نفر اومد کنارم نشست من سرم پایین بود ندیدمش فقط فهمیدم کت شلوار تنشه اونم منو نگاه نمیکرد و همینجوری ازم پرسید : واسه چی گریه میکردی؟
+ شما از کجا میدونید من گریه میکردم؟
_ از اونجایی که عصبانی بودم داشتم راه میرفتم یهو یه نفر خورد بهم
+ او شما بودین... ببخشید حالم خوب نبود
_ حالا براچی حالت خوب نبود ؟
+ همکارام همش مسخرم میکنن و میگن به درد این کار نمیخورم
_ کارت چیه؟
+ کار آموزم تو اداره پلیس کار میکنم
ویو تهیونگ =
وقتی اینو گفت خیلی شوکه شدم و برگشتم نگاش کردم : خب چرا کارتو عوض نمیکنی؟
+ مگه به این راحتیاس خیلی طول میکشه
_ ولی اگه قانونی نباشه چی؟
اینجا یهو دختره برگشت منو نگاه کرد و شوکه شد...
ویو ا.ت =
وقتی اینو گفت برگشتم نگاش کردم که....چییی این یکی از اون پسراس.... خیلی تعجب کردم اونم فهمید اینو که خودمو جمع و جور کردم و بهش گفتم: منظورت چیه؟
گفت: بیخیال تو یه بار زنده ای یه بار زندگی میکنی باید اونجوری باشه که دوس داری باید ازش راضی باشی
اینو که گفت به خودم اومدم و دیدم من اصلااا علاقه ای به پلیس بودن ندارم و دیدم همه زندگیمو داشتم از دست میدادم: خب الان باید چیکار کنم؟
+ گفتی همکارات مسخرت میکنن... خب اگه پیشرفت کنی و مخالفشون قدم برداری چی؟
_..... چجوری؟
+ میبرمت عمارت اونجا کمکت میکنیم مطمعنم پسرا مشکلی ندارن باهاش
لبخند زدم و سرمو تکون دادم
بعد چند دیقه بلند شدیم و رفتیم بیرون بارون بند اومده بود همینجوری پیاده داشتیم میرفتیم که ازم پرسید...
بیاید تو این پارت یه نکته آموزشیم داشتیم 😂
منتظر پارتای بعد باشید داستان تازه شروع شد قراره اتفاقای باحالی بیوفته
ویو ا.ت =
در صدا داد و دیدم یه نفر اومد کنارم نشست من سرم پایین بود ندیدمش فقط فهمیدم کت شلوار تنشه اونم منو نگاه نمیکرد و همینجوری ازم پرسید : واسه چی گریه میکردی؟
+ شما از کجا میدونید من گریه میکردم؟
_ از اونجایی که عصبانی بودم داشتم راه میرفتم یهو یه نفر خورد بهم
+ او شما بودین... ببخشید حالم خوب نبود
_ حالا براچی حالت خوب نبود ؟
+ همکارام همش مسخرم میکنن و میگن به درد این کار نمیخورم
_ کارت چیه؟
+ کار آموزم تو اداره پلیس کار میکنم
ویو تهیونگ =
وقتی اینو گفت خیلی شوکه شدم و برگشتم نگاش کردم : خب چرا کارتو عوض نمیکنی؟
+ مگه به این راحتیاس خیلی طول میکشه
_ ولی اگه قانونی نباشه چی؟
اینجا یهو دختره برگشت منو نگاه کرد و شوکه شد...
ویو ا.ت =
وقتی اینو گفت برگشتم نگاش کردم که....چییی این یکی از اون پسراس.... خیلی تعجب کردم اونم فهمید اینو که خودمو جمع و جور کردم و بهش گفتم: منظورت چیه؟
گفت: بیخیال تو یه بار زنده ای یه بار زندگی میکنی باید اونجوری باشه که دوس داری باید ازش راضی باشی
اینو که گفت به خودم اومدم و دیدم من اصلااا علاقه ای به پلیس بودن ندارم و دیدم همه زندگیمو داشتم از دست میدادم: خب الان باید چیکار کنم؟
+ گفتی همکارات مسخرت میکنن... خب اگه پیشرفت کنی و مخالفشون قدم برداری چی؟
_..... چجوری؟
+ میبرمت عمارت اونجا کمکت میکنیم مطمعنم پسرا مشکلی ندارن باهاش
لبخند زدم و سرمو تکون دادم
بعد چند دیقه بلند شدیم و رفتیم بیرون بارون بند اومده بود همینجوری پیاده داشتیم میرفتیم که ازم پرسید...
بیاید تو این پارت یه نکته آموزشیم داشتیم 😂
منتظر پارتای بعد باشید داستان تازه شروع شد قراره اتفاقای باحالی بیوفته
۵.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.