هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 1
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 1
ویو ا.ت =
یه چند ماهی میگذره از وقتی اومدم کره... خیلی دلم برا خانوادم تنگ شده ولی خوشبختانه بعضی از دوستام اینجان و همینکه تنها نیستم خیلی خوبه
من توی یه مرکز پلیس کار میکنم و خب فعلا کار آموزم و برا همین خیلی کارم خوب نیست و هیچوقت درست نمیتونم نشونه گیری کنم برا همین همکارام همیشه مسخرم میکنن و میگن به درد این کار نمیخورم رییس سختگیری دارم ولی کمکم میکنه و هوامو داره و کسایی هستن که کمکم میکنن
راستش خودمم دیگه ناامید شدم و دیگه درست تمرین نمیکنم
جدیدا کار تو اداره پلیس خیلی سخت شده چون چند تا باند مافیای حرفه ای که یه مدت رفته بودن الان برگشتن و خب کار پلیسا خیلی سخت شده
امروز مث همیشه آماده شدمو رفتم سرکار که بهتره بگم سر کار آموزیم یه ماشین گرفتمو راه افتادم
وقتی رسیدم همه خیلی سرشون شلوغ بود و خیلی عجله داشتن انگار اتفاقی افتاده بود
ا.ت: سلام صبح بخیر اتفاقی افتاده؟
رییس پلیس: سلام ا.ت ما باید سریع بریم گزارش کردن مافیاها اومدن و نیرو کمه
ا.ت: باشه کمکی از دست من بر میاد؟
رییس پلیس: نه ممنون دخترم
نزدیک یک ساعت بعد همه برگشتن و خب خیلی ناراحت بودن رییسمون گفت مافیا ها فرار کردن...
عصر که کارم تموم شد داشتم میرفتم خونه که تصمیم گرفتم پیاده برم خیابون خیلی خلوت بود و من همینجوری داشتم میرفتم که یه دفعه....
خب بچه ها اینم از پارت یک امیدوارم خوشتون بیاد ❤
ویو ا.ت =
یه چند ماهی میگذره از وقتی اومدم کره... خیلی دلم برا خانوادم تنگ شده ولی خوشبختانه بعضی از دوستام اینجان و همینکه تنها نیستم خیلی خوبه
من توی یه مرکز پلیس کار میکنم و خب فعلا کار آموزم و برا همین خیلی کارم خوب نیست و هیچوقت درست نمیتونم نشونه گیری کنم برا همین همکارام همیشه مسخرم میکنن و میگن به درد این کار نمیخورم رییس سختگیری دارم ولی کمکم میکنه و هوامو داره و کسایی هستن که کمکم میکنن
راستش خودمم دیگه ناامید شدم و دیگه درست تمرین نمیکنم
جدیدا کار تو اداره پلیس خیلی سخت شده چون چند تا باند مافیای حرفه ای که یه مدت رفته بودن الان برگشتن و خب کار پلیسا خیلی سخت شده
امروز مث همیشه آماده شدمو رفتم سرکار که بهتره بگم سر کار آموزیم یه ماشین گرفتمو راه افتادم
وقتی رسیدم همه خیلی سرشون شلوغ بود و خیلی عجله داشتن انگار اتفاقی افتاده بود
ا.ت: سلام صبح بخیر اتفاقی افتاده؟
رییس پلیس: سلام ا.ت ما باید سریع بریم گزارش کردن مافیاها اومدن و نیرو کمه
ا.ت: باشه کمکی از دست من بر میاد؟
رییس پلیس: نه ممنون دخترم
نزدیک یک ساعت بعد همه برگشتن و خب خیلی ناراحت بودن رییسمون گفت مافیا ها فرار کردن...
عصر که کارم تموم شد داشتم میرفتم خونه که تصمیم گرفتم پیاده برم خیابون خیلی خلوت بود و من همینجوری داشتم میرفتم که یه دفعه....
خب بچه ها اینم از پارت یک امیدوارم خوشتون بیاد ❤
۱۱.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.