زمستان است و

زمستان است و
چشم کوچه از انتظارت ، سپید!
پرنده ی مهاجرم !
بگو با کدام برف
می نشینی
بر شاخسار تنهایی ام ..؟
دلواپس سرما نباش؛
اینجا از هیزم دل
آتشی برایت روشن کرده ام ...!💔
دیدگاه ها (۱)

شعرهای آخرم را جور دیگر گفته‌امبا غم واندوه تو، با قلب پرپر ...

به کجا پر بزنم؟تا دل من وا بشودیا کمی چشم ترم غرق تماشا بشود...

دلبران، دل میـبرند، اما تـو جانم میـبرےناز را افزوده ، با نا...

ما مانده ‌ایم و دشواری وظیفه. ما مانده ‌ایم و راهی که مرد می...

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط