🍷پارت12۱🍷
🍷پارت12۱🍷
"میسو"
نفهمید با این کارش چطوری قلب میسو رو به بازی گرفت
لباسو از رو شونه میسو کنار کشید و لبشو رو شونه ظریف عروسکش گذاشت
با این کارش میسو لرز خفیفی کرد اون دیوونه این واکنشا بود ، بوسه کوچیکی گذاشت و سرشو بلند کرد
موهای میسو رو به بازی گرفت
_چیکار میکنی
میسو به خودش اومد
+یچیزی درست میکنم بخوریم
سرشو تکون داد و هیچی نگفت
.....
"میسو"
زیر چشمی بهش نگاه میکردم ، اوه بجنب دختر
+میگم کوک
سرشو اورد بالا و نگام کرد
_هوم؟
با انگشتام بازی میکردم
+میشه بزاری با مامانم حرف بزنم؟
اخم ریزی کرد و از جاش بلند شد با تعجب نگاش کردم
اومد و کنارم وایساد با دستش چونمو گرفت سرشو سمتم خم کرد
با عصبانیت زل زد تو چشمام
_اونارو بیشتر از من دوست داری اره؟
از حرفش خیلی جا خوردم دستشو فشار داد که با درد یه چشممو بستم
+چی...چی داری میگی کوک؟
_جواب منو بده
با دادی که زد چشمامو بستم چی دارم بگم؟
اروم چشمامو باز کردم و نگاش کردم
پوزخندی زد و سرشو چند بار تکون داد
با شدت چونمو ول کزد و رفت
واقعا چی داشتم بگم؟
درسته من کوک و دوست دارم ولی مگه میشه دوست داشتن هارو باهم مقایسه کرد؟
اون داره اشتباه میکنه
بلند شدم و سمت اتاقش دوییدم فقط بلده قهر کنه
برو تو اتاقش پسره لوس
داد زدم
+گوش کن کوک احمقانه ترین کاری که یه بکنه اینه که برای دوست داشتن اندازه بزاره یا اونو مقایسه کنه و الان تو همون حد احمقی میشنوی؟ تو هیچوقت نباید دوست داشتنو مقایسه کنی
تند تند نقس میکشیدم برگشتم برم که درو باز کرد
اروم برگشتم سمتش
_با گوشی من زنگ بزن
لبخند کوچیکی زدم
میشه عاشقش نبود؟
کوک گوشیشو به میسو داد و به چهرش خیره شد
حرف های چند دقیقه پیش میسو تو ذهنش میچرخید
یه خوشحالیه عمیقی تو دلش داشت
معنی حرفاش این بود که اونو یه جور خاصی دوست داره جوری که نمیشه با دوست داشتنای دیگه مقایسه کرد اما همیشه چهرش خنثی بود
میسو شماره رو گرفت و نزدیک گوشش کرد
کوک اروم لب زد
_اسپیکر
میسو نگران نگاش کرد
+چی
_بزار رو اسپیکر
+کوک قراره با مامانم صحبت کنم اونم خصوصی
کوک تیز به چشماش نگاه کرد
_چیز خاصی خصوصی بین ما نیست بزار رو اسپیکر
میسو کلافه از دست اون پسر لجباز گوشیو گذاشت رو اسپیکر
_الو
بغض بدی گلوی میسو بخاطره صدای گرفته مادرش چنگ زد
+مامان
_خدای من میسو
اشک از رو گونه هاش سرازیر شد و کوک اروم لبشو گاز گرفت دلش نمیخواست عروسکش گریه کنه
اما خوب اون عروسک لوسش بود که با هر چیز کوچیکی شروع به گریه میکرد
پس باید عادت کنه
....
با با شنیدن صدای گرفته مامان نتونستم جلوی خودمو بگیرم با ارنجم چشمامو پوشوندم
مامانم گریه میکرد
_کجایی میسو اون کار لعنتیت کی تموم میشه
ترسم الکی نبود ، مامانم منو لو داد...
وااو چه خماری 😜😉💖💖💗💖💖
"میسو"
نفهمید با این کارش چطوری قلب میسو رو به بازی گرفت
لباسو از رو شونه میسو کنار کشید و لبشو رو شونه ظریف عروسکش گذاشت
با این کارش میسو لرز خفیفی کرد اون دیوونه این واکنشا بود ، بوسه کوچیکی گذاشت و سرشو بلند کرد
موهای میسو رو به بازی گرفت
_چیکار میکنی
میسو به خودش اومد
+یچیزی درست میکنم بخوریم
سرشو تکون داد و هیچی نگفت
.....
"میسو"
زیر چشمی بهش نگاه میکردم ، اوه بجنب دختر
+میگم کوک
سرشو اورد بالا و نگام کرد
_هوم؟
با انگشتام بازی میکردم
+میشه بزاری با مامانم حرف بزنم؟
اخم ریزی کرد و از جاش بلند شد با تعجب نگاش کردم
اومد و کنارم وایساد با دستش چونمو گرفت سرشو سمتم خم کرد
با عصبانیت زل زد تو چشمام
_اونارو بیشتر از من دوست داری اره؟
از حرفش خیلی جا خوردم دستشو فشار داد که با درد یه چشممو بستم
+چی...چی داری میگی کوک؟
_جواب منو بده
با دادی که زد چشمامو بستم چی دارم بگم؟
اروم چشمامو باز کردم و نگاش کردم
پوزخندی زد و سرشو چند بار تکون داد
با شدت چونمو ول کزد و رفت
واقعا چی داشتم بگم؟
درسته من کوک و دوست دارم ولی مگه میشه دوست داشتن هارو باهم مقایسه کرد؟
اون داره اشتباه میکنه
بلند شدم و سمت اتاقش دوییدم فقط بلده قهر کنه
برو تو اتاقش پسره لوس
داد زدم
+گوش کن کوک احمقانه ترین کاری که یه بکنه اینه که برای دوست داشتن اندازه بزاره یا اونو مقایسه کنه و الان تو همون حد احمقی میشنوی؟ تو هیچوقت نباید دوست داشتنو مقایسه کنی
تند تند نقس میکشیدم برگشتم برم که درو باز کرد
اروم برگشتم سمتش
_با گوشی من زنگ بزن
لبخند کوچیکی زدم
میشه عاشقش نبود؟
کوک گوشیشو به میسو داد و به چهرش خیره شد
حرف های چند دقیقه پیش میسو تو ذهنش میچرخید
یه خوشحالیه عمیقی تو دلش داشت
معنی حرفاش این بود که اونو یه جور خاصی دوست داره جوری که نمیشه با دوست داشتنای دیگه مقایسه کرد اما همیشه چهرش خنثی بود
میسو شماره رو گرفت و نزدیک گوشش کرد
کوک اروم لب زد
_اسپیکر
میسو نگران نگاش کرد
+چی
_بزار رو اسپیکر
+کوک قراره با مامانم صحبت کنم اونم خصوصی
کوک تیز به چشماش نگاه کرد
_چیز خاصی خصوصی بین ما نیست بزار رو اسپیکر
میسو کلافه از دست اون پسر لجباز گوشیو گذاشت رو اسپیکر
_الو
بغض بدی گلوی میسو بخاطره صدای گرفته مادرش چنگ زد
+مامان
_خدای من میسو
اشک از رو گونه هاش سرازیر شد و کوک اروم لبشو گاز گرفت دلش نمیخواست عروسکش گریه کنه
اما خوب اون عروسک لوسش بود که با هر چیز کوچیکی شروع به گریه میکرد
پس باید عادت کنه
....
با با شنیدن صدای گرفته مامان نتونستم جلوی خودمو بگیرم با ارنجم چشمامو پوشوندم
مامانم گریه میکرد
_کجایی میسو اون کار لعنتیت کی تموم میشه
ترسم الکی نبود ، مامانم منو لو داد...
وااو چه خماری 😜😉💖💖💗💖💖
۱۲۲.۸k
۰۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.