* *عشق و نفرت* *

*_*عشق و نفرت*_*
پارت اول:
(پایتخت قبیله ی شیاطین _قصر)
_همه ساکت باشید
چان شینگ(رئیس شیاطین) :
من قرار است برای درمان بیماری ام به سفری بوم.
در این مدت می خواهم در این مدت که نیستم جانشینی برای خود انتخواب کنم.
چان مین آه (وزیر اعظم ) :
رئس از من مشاوره خواست و ما به این نتیجه رسیدیم که محافظ چان یو بهترین گذینه است و لیاقت این رو داره که جانشین رئیس بشه.
_چی؟
_چرا چان یو؟
_اون لیاقت این کار رو نداره
_من رئیس رو درک نم کنم
چان مین آه :
می خوای چی کار کنی داره آشوب به پا می شه.
چان شینگ:
وزیر اعظم نگران نباش
_ما نمی خوایم چان یو جانشین بشه
_چرا وزیر اعظم جا نشین نشد؟
چان مین آه:
چون منهم قراره با رئیس برم
+به نظرمن انتخواب رئیس خوبه
_چی؟ تو..
+اون همیشه کنار رئیس وچیز های زیادی از رئیس یاد گرفته و موقع های که مشکلی پیش میاد او نیز کمک زیادی به رئیس می کنه
*درسته، درسته، راست میگه! حق با اونه
_حداقل باید ون لو یا ون چی رو جانشین می کرد
+نکنه می خوای از دستور سر پیچی کنی؟
_ما فقط واقعیت رو میگیم. چیه می خوای دعوا کنی؟
+اگه جرعت داری بیا جلو
راوی:
فردی با نقاب جلو آمد وگفت:
بس کنید!


خواب برای این پارت بسه