پارت ۸۹
پارت ۸۹
#تهیونگ
من: جویی !! منو اذیت نکن ! شوخی میکنی دیگه ؟! ..
جویی: تهیونگ !! چرا انقدر شلوغش میکنی!؟ دیوونه من فقط تورو دوست دارم ! اون بغل هم که به هم دادیم فقط برای راحتی اونا با من بود .
میدونستم منو فقط دوست داره و میخواستم اذیتش کنم .. دستشو گرفتم و از جلوی کولر آوردمش این ور .
لباسش رو برداشتم و کردم تنش ! خودمم لباس خودمو پوشیدم ..
من: جویی ! من دیگه میرم ! فقط میخواستم صورتت رو ببینم ! مزاحمت نمیشم بیبی!!
داشتم بیرون میرفتم که از پشت بغلم کرد. رو به روش وایستادم و دستامو گذاشتم دو طرف صورتش .. دستمو گرفت و بوس کرد...
من: خانوم خوشگل من ! زیاد به خودت فشار نیار باشه؟
سرشو تکون میداد و اطاعت میکرد. از خونه اومدم بیرون و رفتم سمت خونه خودم ..
#جونگکوک
صبح با نوری که از پنجره اتاق سومی میزد توی چشمام بلند شدم. دیدم کنارم نیست. نگران شدم و رفتم توی حال دیدم توی آشپزخونه اس ! بدون اینکه متوجه حضورم بشه رفتم و از پشت بغلش کردم...
سومی: وای کوکی ! ترسیدم ! ...
من: سومی ! چیکار میکنی صبح به این زودی !
سومی: من همیشه این مواقع بلند میشم برو بشین تا برات یه چیزی بیارم بخوری !!
من: سومی ! حالت خوبه ؟!🥺
برگشت و نگاهم میکرد . دستاشو گذاشت دوطرف صورتم ... بعدش یه بوس کوتاه گذاشت روی لبام ..
سومی: من خوبم کوکی ! یعنی باید خوب باشم! به خاطر تو و بی تی اس !
من: امروز خودم میبرمت کمپانی ! برو حاضر شو بقیه اش رو خودم درست میکنم !
رفت توی اتاقش تا لباس بپوشه . داشتم صبحانه میخوردم که از توی اتاق اومدبیرون . وای خدا سومی همین طوری لباس می پوشی که هر پسری رو به سمت خودت جذب میکنی ! دلم رفت براش یه شرتک لی و یه آستین کوتاه صورتی کمرنگ کرده بود تنش و موهاشو از بالا بسته بود . دستشو گرفتم و کشوندمش توی اتاق !
سومی: چی شد کوک ؟؟ چرا...!؟؟
من: یه نگاه خودت بکن توی آینه! اینطوری میخوایی بیایی بیرون ؟!😑
سومی: مگه چشه کوکی ؟!! گرمه خب !
من: این طوری میایی بیرون و باعث دردسر میشی برای خودت... پاهای سفیدت بسه برای اینکه مغز یه پسر منحرف رو فعال کنی !! 😑🔥
سومی: یاااا کوکی ! الان عصبی هستی ؟! ببخش الان میرم عوضش میکنم ! راست میگی!
دست کردم توی موهاش و کشش رو در آوردم..
من: موهاتم از بالا نبند ! فهمیدی !؟ حتی اگه گرمت شد !
سومی: یااا کوکی ! خودت میدونی بیرون خیلی گرمه!😫
من: میدونم نفسم ولی امنیت تو برای من خیلی مهم تره ! اگه بلایی سرت بیاد من خودمو نمیبخشم ! 🥺
رفت توی اتاق و یه شلوار مشکی تنگ پوشید و اومد..
سومی: این دیگه خوبه قربان ؟؟!
من: 😅 اره ! تازه الانم که پوشیده ای ولی بازم دل میبری !💕 بعدشم با من لج نکن ! هرچی میگم بگو چشم !
سومی: چششممم!!😅☺️
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#تهیونگ
من: جویی !! منو اذیت نکن ! شوخی میکنی دیگه ؟! ..
جویی: تهیونگ !! چرا انقدر شلوغش میکنی!؟ دیوونه من فقط تورو دوست دارم ! اون بغل هم که به هم دادیم فقط برای راحتی اونا با من بود .
میدونستم منو فقط دوست داره و میخواستم اذیتش کنم .. دستشو گرفتم و از جلوی کولر آوردمش این ور .
لباسش رو برداشتم و کردم تنش ! خودمم لباس خودمو پوشیدم ..
من: جویی ! من دیگه میرم ! فقط میخواستم صورتت رو ببینم ! مزاحمت نمیشم بیبی!!
داشتم بیرون میرفتم که از پشت بغلم کرد. رو به روش وایستادم و دستامو گذاشتم دو طرف صورتش .. دستمو گرفت و بوس کرد...
من: خانوم خوشگل من ! زیاد به خودت فشار نیار باشه؟
سرشو تکون میداد و اطاعت میکرد. از خونه اومدم بیرون و رفتم سمت خونه خودم ..
#جونگکوک
صبح با نوری که از پنجره اتاق سومی میزد توی چشمام بلند شدم. دیدم کنارم نیست. نگران شدم و رفتم توی حال دیدم توی آشپزخونه اس ! بدون اینکه متوجه حضورم بشه رفتم و از پشت بغلش کردم...
سومی: وای کوکی ! ترسیدم ! ...
من: سومی ! چیکار میکنی صبح به این زودی !
سومی: من همیشه این مواقع بلند میشم برو بشین تا برات یه چیزی بیارم بخوری !!
من: سومی ! حالت خوبه ؟!🥺
برگشت و نگاهم میکرد . دستاشو گذاشت دوطرف صورتم ... بعدش یه بوس کوتاه گذاشت روی لبام ..
سومی: من خوبم کوکی ! یعنی باید خوب باشم! به خاطر تو و بی تی اس !
من: امروز خودم میبرمت کمپانی ! برو حاضر شو بقیه اش رو خودم درست میکنم !
رفت توی اتاقش تا لباس بپوشه . داشتم صبحانه میخوردم که از توی اتاق اومدبیرون . وای خدا سومی همین طوری لباس می پوشی که هر پسری رو به سمت خودت جذب میکنی ! دلم رفت براش یه شرتک لی و یه آستین کوتاه صورتی کمرنگ کرده بود تنش و موهاشو از بالا بسته بود . دستشو گرفتم و کشوندمش توی اتاق !
سومی: چی شد کوک ؟؟ چرا...!؟؟
من: یه نگاه خودت بکن توی آینه! اینطوری میخوایی بیایی بیرون ؟!😑
سومی: مگه چشه کوکی ؟!! گرمه خب !
من: این طوری میایی بیرون و باعث دردسر میشی برای خودت... پاهای سفیدت بسه برای اینکه مغز یه پسر منحرف رو فعال کنی !! 😑🔥
سومی: یاااا کوکی ! الان عصبی هستی ؟! ببخش الان میرم عوضش میکنم ! راست میگی!
دست کردم توی موهاش و کشش رو در آوردم..
من: موهاتم از بالا نبند ! فهمیدی !؟ حتی اگه گرمت شد !
سومی: یااا کوکی ! خودت میدونی بیرون خیلی گرمه!😫
من: میدونم نفسم ولی امنیت تو برای من خیلی مهم تره ! اگه بلایی سرت بیاد من خودمو نمیبخشم ! 🥺
رفت توی اتاق و یه شلوار مشکی تنگ پوشید و اومد..
سومی: این دیگه خوبه قربان ؟؟!
من: 😅 اره ! تازه الانم که پوشیده ای ولی بازم دل میبری !💕 بعدشم با من لج نکن ! هرچی میگم بگو چشم !
سومی: چششممم!!😅☺️
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲۳.۵k
۱۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.