درخواستی

پارت۵

چند روز بعد، تمرین مثل همیشه شروع شد. اما این بار، فضا فرق داشت.
وقتی ات حرکت‌ها رو اشتباه انجام داد، کسی غر نزد. حتی چان نزدیکش اومد و گفت:
– دوباره با هم تمرین می‌کنیم. نگران نباش.

ات اول باورش نشد. با همون لبخند زورکی سر تکون داد، اما وقتی نگاه کرد دید بقیه واقعا منتظرشن دوباره از اول شروع کنه.

برای اولین بار، تمرین خسته‌کننده نبود. وقتی ات خندید، این بار همه جوابشو با خنده دادن.


---

شب اجرای بزرگ، استرس همه زیاد بود. مخصوصاً ات.
قبل از اینکه روی استیج برن، مینهو دستشو گذاشت روی شونه‌اش.
– یادت باشه، هرچی بشه ما کنارتیم.

ات سرشو تکون داد، اما بغض گلویشو گرفت.

وقتی موزیک شروع شد، ات با قدرتی جدید حرکت کرد. نگاهش برای اولین بار رو به پایین نبود. اون وسط، وقتی ات یه حرکت انفرادی داشت، فلیکس پشت سرش محکم صدا زد:
– بریم!

همون لحظه جمعیت جیغ کشیدن. برای اولین بار، نورها و صداها باعث نشدن ات احساس تنهایی کنه.

آخر اجرا، همه کنار هم ایستاده بودن. چان میکروفن رو برداشت و گفت:
– ما همیشه خانواده‌ایم… همه‌ی ما.

جمعیت فریاد زد، و ات حس کرد قلبش داره پر می‌شه.

اون لبخندی که روی استیج زد، هیچ‌کدوم از اعضا فراموش نکردن. چون می‌دونستن این لبخند واقعی‌ترین چیزیه که توی این مدت دیده بودن.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
#فیکشن
#فیک
#سناریو
#استری_کیدز
#فیک_استری_کیدز
دیدگاه ها (۰)

درخواستی

معرفی فیکشن

درخواستی

درخواستی

میان دو نگاه

ادامه ۱۵۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط