درخواستی
درخواستی
کوکو:
توی کازینو نشسته بودی و نوشیدنیت رو میخوردی که دستی رو روی شونت حس کردی
یه مرد با لباس سفید و موهای مشکی پشت سرت وایساده بود
از جان بلند شدی و به سمتش چرخیدی نوشیدنیت رو روی میز کنارت گزاشتی و به اون خیره شدی
کوکو:نظرت راجب یه قمار چیه دارلینگ
ا/ت:چی!؟ تو...
کوکو:هیششش جواب من فقط آره با نه ست
ا/ت:خیلی به خودت مطمئنی باشه قبوله
سر یه میز نشستید
ا/ت:خب سر چی بازی کنیم
کوکو از صندلیش بلند شد و آروم به سمت تو آمد چونت رو گرفت و صورتت رو به سمت بالا آورد و به سمتت خم شد فاصله بینتون ۱ سانت بود بدنت یخ کرده بود ،نفست حبس شده بود و بی حرکت فقط بهش خیره شده بودی
کوکو:سر تو بازی میکنیم...اگه بردی هرچی بگی میگم چشم...
ا/ت:و...ا...اگه باختم چی!؟
کوکو:اگه من بردم تو همسر من میشی تدی بر...اووم خب حالا نظرت چیه دارلینگ
ا/ت:و اگه این قمار رو قبول ن...
صورت کوکو تیره شد:راه فراری نداری
شوکه شده بودی فقط به پایین نگاه کردی کوکو به سمت صندلیش رفت و همون جور که میشست آستیناش رو بالا زد
کوکو:خب
همون جور که سرت پایین بود زیر لب گفتی:قبوله
بعد از کلی استرس و دقت بالاخره بازی تموم شد دست پات شل شد نفس نفس میزدی سرت رو پایین گرفتی بی صدا و حرکت از چشمات اشک میومد
زمزمه کردی:م...من ب...باختم...تموم شد
کوکو با پوزخند دندون نمایی که از سر رضایت بود سمتت آمد و صندلیت رو چرخوندی یکم نگاهت کرد و بعد جلوت زانو زد و جعبه ای رو با انگشت زیبایی جلوت باز کرد(دومین عکس پست)
کوکو:خوش آمدی ملکه ی من
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🤍
کوکو:
توی کازینو نشسته بودی و نوشیدنیت رو میخوردی که دستی رو روی شونت حس کردی
یه مرد با لباس سفید و موهای مشکی پشت سرت وایساده بود
از جان بلند شدی و به سمتش چرخیدی نوشیدنیت رو روی میز کنارت گزاشتی و به اون خیره شدی
کوکو:نظرت راجب یه قمار چیه دارلینگ
ا/ت:چی!؟ تو...
کوکو:هیششش جواب من فقط آره با نه ست
ا/ت:خیلی به خودت مطمئنی باشه قبوله
سر یه میز نشستید
ا/ت:خب سر چی بازی کنیم
کوکو از صندلیش بلند شد و آروم به سمت تو آمد چونت رو گرفت و صورتت رو به سمت بالا آورد و به سمتت خم شد فاصله بینتون ۱ سانت بود بدنت یخ کرده بود ،نفست حبس شده بود و بی حرکت فقط بهش خیره شده بودی
کوکو:سر تو بازی میکنیم...اگه بردی هرچی بگی میگم چشم...
ا/ت:و...ا...اگه باختم چی!؟
کوکو:اگه من بردم تو همسر من میشی تدی بر...اووم خب حالا نظرت چیه دارلینگ
ا/ت:و اگه این قمار رو قبول ن...
صورت کوکو تیره شد:راه فراری نداری
شوکه شده بودی فقط به پایین نگاه کردی کوکو به سمت صندلیش رفت و همون جور که میشست آستیناش رو بالا زد
کوکو:خب
همون جور که سرت پایین بود زیر لب گفتی:قبوله
بعد از کلی استرس و دقت بالاخره بازی تموم شد دست پات شل شد نفس نفس میزدی سرت رو پایین گرفتی بی صدا و حرکت از چشمات اشک میومد
زمزمه کردی:م...من ب...باختم...تموم شد
کوکو با پوزخند دندون نمایی که از سر رضایت بود سمتت آمد و صندلیت رو چرخوندی یکم نگاهت کرد و بعد جلوت زانو زد و جعبه ای رو با انگشت زیبایی جلوت باز کرد(دومین عکس پست)
کوکو:خوش آمدی ملکه ی من
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🤍
۵.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.