عشق گمشده
عشق گمشده
p4
ویو تهیونگ
وارد عمارت شدم رفتم بالا تو اتاقم در زدن
تق تق تق
تهیونگ:بفرمایید
اجوما : پسرم بیا ناهار
تهیونگ : چشم
رفتم پایین تا ناهار بخورم
ویو ا.ت
تو اتاقم بودم رفتم پایین غذا خوردم
رفتم اتاقم یک دوش 10 مینی گرفتم اومدم بیرون
موهامو خشک کردم حالت دادم
ی میکاپ لایت کردم خوشگل شدم لباسمو انتخاب کردم(گذاشتم) ساعت 4:50بود وقت داشتم رفتم پایین فیلم دیدم ساعت شد 5:55 وای دیدم شد
رفتم لباس پوشیدم حاضر بودم ساعت 6:15 بود رفتم سوار ماشین شدم حرکت کردیم به سمت مهمونی
ویو تهیونگ
آماده شدم سوار ماشینم شدم با اعضا و بادیگاردا به مکان مهمونی حرکت کردیم
رسیدیم رفتیم داخل دخترا همه بهم نگاه میکردن رفتم رو به میز نشستم
ویو ا.ت
رسیدم رفتم داخل تا وارد شدم نگاه پسرا افتاد روم
فک کنم منو نمیشناختن چون کسی نمیدونست من کیم ا.ت هستم
یهو گفتن بزارین این دوتا رو معرفی کنم به من و یا پسری اشاره کرد بریم سمت اون مرده
یارو: خب ایشون کیم تهیونگ بزرگترین مافیا کره همه تعجب کردن نگاش کردم خیلی جذاب بود منم تعجب کردم
یارو : خب ایشون هم کیم ا.ت هستن
دوباره همه تعجب کردن حتی اون پسر منظورم تهیونگ
ویو تهیونگ
مارو معرفی کردن همه تعجب کردن ولی اون دختر کناریمو معرفی کردن نگاش کردم خیلی خوشگل بود یعنی این کیم ا.ت ولی خب چیکار کنم مهم نی
یهو یکی اومد سمتم یونا بود
یونا : قربان(لوس )
دستشو دور دستم حلقه کرد هوف این چشه
خواستم پسش بزنم محکم تر گرفت
یهو با صدای ی نفر برگشتم ا.ت بود
ا.ت : آقای کیم تهیونگ خوشبختم
تهیونگ : منم همینطور
بهم دست دادیم
رو به یونا گفت
ا.ت : وشما؟
یونا : یونا هستم
ا.ت : هوم خوشبختم
یونا: منم
ا.ت رو به من گفت
ا.ت : دوست دخترته؟
یونا: به تو ربطی نداره
ا.ت: درست صحبت کن
یونا : نمیخوام
تهیونگ : یونا بسه(عصبی)
تهیونگ: گمشو اونور
یونا رف
تهیونگ: اون خدمتکارمه
ا.ت:آها
ا.ت: من برم بای
تهیونگ: بای
لایک کن دلبندم
& آشا &
p4
ویو تهیونگ
وارد عمارت شدم رفتم بالا تو اتاقم در زدن
تق تق تق
تهیونگ:بفرمایید
اجوما : پسرم بیا ناهار
تهیونگ : چشم
رفتم پایین تا ناهار بخورم
ویو ا.ت
تو اتاقم بودم رفتم پایین غذا خوردم
رفتم اتاقم یک دوش 10 مینی گرفتم اومدم بیرون
موهامو خشک کردم حالت دادم
ی میکاپ لایت کردم خوشگل شدم لباسمو انتخاب کردم(گذاشتم) ساعت 4:50بود وقت داشتم رفتم پایین فیلم دیدم ساعت شد 5:55 وای دیدم شد
رفتم لباس پوشیدم حاضر بودم ساعت 6:15 بود رفتم سوار ماشین شدم حرکت کردیم به سمت مهمونی
ویو تهیونگ
آماده شدم سوار ماشینم شدم با اعضا و بادیگاردا به مکان مهمونی حرکت کردیم
رسیدیم رفتیم داخل دخترا همه بهم نگاه میکردن رفتم رو به میز نشستم
ویو ا.ت
رسیدم رفتم داخل تا وارد شدم نگاه پسرا افتاد روم
فک کنم منو نمیشناختن چون کسی نمیدونست من کیم ا.ت هستم
یهو گفتن بزارین این دوتا رو معرفی کنم به من و یا پسری اشاره کرد بریم سمت اون مرده
یارو: خب ایشون کیم تهیونگ بزرگترین مافیا کره همه تعجب کردن نگاش کردم خیلی جذاب بود منم تعجب کردم
یارو : خب ایشون هم کیم ا.ت هستن
دوباره همه تعجب کردن حتی اون پسر منظورم تهیونگ
ویو تهیونگ
مارو معرفی کردن همه تعجب کردن ولی اون دختر کناریمو معرفی کردن نگاش کردم خیلی خوشگل بود یعنی این کیم ا.ت ولی خب چیکار کنم مهم نی
یهو یکی اومد سمتم یونا بود
یونا : قربان(لوس )
دستشو دور دستم حلقه کرد هوف این چشه
خواستم پسش بزنم محکم تر گرفت
یهو با صدای ی نفر برگشتم ا.ت بود
ا.ت : آقای کیم تهیونگ خوشبختم
تهیونگ : منم همینطور
بهم دست دادیم
رو به یونا گفت
ا.ت : وشما؟
یونا : یونا هستم
ا.ت : هوم خوشبختم
یونا: منم
ا.ت رو به من گفت
ا.ت : دوست دخترته؟
یونا: به تو ربطی نداره
ا.ت: درست صحبت کن
یونا : نمیخوام
تهیونگ : یونا بسه(عصبی)
تهیونگ: گمشو اونور
یونا رف
تهیونگ: اون خدمتکارمه
ا.ت:آها
ا.ت: من برم بای
تهیونگ: بای
لایک کن دلبندم
& آشا &
- ۶.۲k
- ۰۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط