رفتم جلو دیدم کسی نیست و روی دیوار با خون نوشته دختر منو
رفتم جلو دیدم کسی نیست و روی دیوار با خون نوشته دختر منو میکشی ها یه بلایی سرت بیارم که اون سرش ناپیدا .
جیمین:😅🫡🏃♀️🏃♀️
دوان دوان رفتم پیش تهیونگ .داشتن غذا میخوردن .
جیمین :چطورین بچه ها خوش میگزره .
ات:کجا رفته بودی .جات خالی بود .
جیمین :خوب یه چیزی هست که همه باید ببینید.
همهی گروه :چه چیزیه که انقدر مهمه داری خودتو میخوری .😂
ات:چیه بیا بریم .
جیمین:بچه ها روی این دیواره .نگاه کنید .
نوشته دختر منو میکشی ها یه بلایی سرت بیارم که اون سرش نا پیدا .همگی مواظبت کنید از خودتون .🫂
گروه :چشم ارباب
(همه چی تموم شد و همه رفتن خونه شون و منو جیمین هم توی ماشین شخصیمون بودیم که یهو دیدم شیشه ی جلوی راننده قرمز شد .و زد روی ترمز .و سیاهی.
وقتی به هوش امدم دیدم توی یه جای خیلی سرد و جسد هایی که فقط استخون بودن، زنجیر شده بودن دستا و پاهام .
یهو😁
جیمین:😅🫡🏃♀️🏃♀️
دوان دوان رفتم پیش تهیونگ .داشتن غذا میخوردن .
جیمین :چطورین بچه ها خوش میگزره .
ات:کجا رفته بودی .جات خالی بود .
جیمین :خوب یه چیزی هست که همه باید ببینید.
همهی گروه :چه چیزیه که انقدر مهمه داری خودتو میخوری .😂
ات:چیه بیا بریم .
جیمین:بچه ها روی این دیواره .نگاه کنید .
نوشته دختر منو میکشی ها یه بلایی سرت بیارم که اون سرش نا پیدا .همگی مواظبت کنید از خودتون .🫂
گروه :چشم ارباب
(همه چی تموم شد و همه رفتن خونه شون و منو جیمین هم توی ماشین شخصیمون بودیم که یهو دیدم شیشه ی جلوی راننده قرمز شد .و زد روی ترمز .و سیاهی.
وقتی به هوش امدم دیدم توی یه جای خیلی سرد و جسد هایی که فقط استخون بودن، زنجیر شده بودن دستا و پاهام .
یهو😁
۲.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.