مثلِ سایه تو دل سیاهی
مثلِ سایه تو دل سیاهی
مثلِ بارون توی روز آفتابی
مثلِ سپیدیِ دم دمای سحر، کنارم بود
وقتی میخواستم گوله ی اشک بشم و ببارم،
جلوم مینشست و میگفت بگو هستم.
وقتایی که دلش مثل گنجشک می گرفت، بغض لبِ پنجره ی دنیام می نشست و نمی ذاشت آب خوش از گلوم پایین بره.
توی تلخیا مثلِ زهر برای هم بودیم
و توی شیرینیا قندِ کنار چایی بودیم
تو دلم خدارو شکر می کردم که چقدر خوب شد بالاخره یکی پیدا شد که برای خودم مثل خودم باشه.
توی این رویا غرقِ شکرِ خدام بودم
که کابوس، بیدارم کرد
صدام زد، نگام کرد گفت: ببین منو.
دیدم و ترسیدم
دیدم و اشک، دلمو خیس کرد.
گفت: من تموم این روزایی که گذشت تو رو دوست داشتم.
همون روز که نگات به نگام خورد دلم رفت و برنگشت.
ماتِ همه ی رویاها و روزای خوبم موندم
دلم می خواست برم کنارش بشینم بگم: چرا مارو با اونایی که دوسشون داریم و مثل پاره ی تن می مونن امتحان می کنی؟
اما اشک شدم برای تمام خاطره ها
برای همه ی روزای رفته
برای روزای بعدی که از هم یه غریبه می سازیم.
برای این که هیچکس نمیتونه جای ما رو برای هم بگیره.
می دونی که؟ جای خالی هیچ آدمی با کسِ دیگه پر نمیشه😢 💔
مثلِ بارون توی روز آفتابی
مثلِ سپیدیِ دم دمای سحر، کنارم بود
وقتی میخواستم گوله ی اشک بشم و ببارم،
جلوم مینشست و میگفت بگو هستم.
وقتایی که دلش مثل گنجشک می گرفت، بغض لبِ پنجره ی دنیام می نشست و نمی ذاشت آب خوش از گلوم پایین بره.
توی تلخیا مثلِ زهر برای هم بودیم
و توی شیرینیا قندِ کنار چایی بودیم
تو دلم خدارو شکر می کردم که چقدر خوب شد بالاخره یکی پیدا شد که برای خودم مثل خودم باشه.
توی این رویا غرقِ شکرِ خدام بودم
که کابوس، بیدارم کرد
صدام زد، نگام کرد گفت: ببین منو.
دیدم و ترسیدم
دیدم و اشک، دلمو خیس کرد.
گفت: من تموم این روزایی که گذشت تو رو دوست داشتم.
همون روز که نگات به نگام خورد دلم رفت و برنگشت.
ماتِ همه ی رویاها و روزای خوبم موندم
دلم می خواست برم کنارش بشینم بگم: چرا مارو با اونایی که دوسشون داریم و مثل پاره ی تن می مونن امتحان می کنی؟
اما اشک شدم برای تمام خاطره ها
برای همه ی روزای رفته
برای روزای بعدی که از هم یه غریبه می سازیم.
برای این که هیچکس نمیتونه جای ما رو برای هم بگیره.
می دونی که؟ جای خالی هیچ آدمی با کسِ دیگه پر نمیشه😢 💔
۳.۶k
۱۳ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.