پارت دوم
ارباب:ببینم تامارا نمیخوای درخواستی برای هاشیرا شدن
بهت گفتم رو قبول کنی؟
تامارا:ولی من رابطه ام با بقیه خوب نیست و من تنها کار میکنم ولی هرچی شما بگین باشه
ارباب:خوبه از چند نفرتون میخوام به دهکده شمشیر ساز ها برین میگن چند روزی هس اونجا شیاطین دیده شده
مویچیرو:من میرم ارباب
ارباب:خب پس تو و تامارا برید
تامارا: اما ارباب من که گفتم نمیتونم به کسی کار کنم چه هاشیرا باشه یا نه
ارباب: این یه درخواست نبود
تامارا:چشم ارباب
(بعد از رفتن ارباب)
سانمی :خب یه جوجه دیگه هم هاشیرا شد
تامارا:به تو ربطی داره؟
سانمی :چه زبون دراز
تامارا:جای تعجب داره نمیدونستم آنقدر از کلمات شکننده بد استفاده می کنی
سانمی:ببند
تامارا: کدوم در رو (با پوزخند)
تنگن: نمیدونستم آنقدر شبیه برادرش هس
تامارا: من مثل اون نیستم
اوبانای: من چمه اونوقت ؟
تامارا:(زیرلب) چت نیست
اوبانای:چی گفتی
تامارا :کی
میتسوری : میشه بحثو تموم کنید تامارا تو دوست صمیمی داشتی؟
تامارا : آره تو بغل خودم مرد قبل از اینکه میخواست منو بکشه (دیدم همه تعجب کردند) چیه ؟
گیومی:چه دردناک
شینوبو :چرا میخواست تورو بکشه ؟
تامارا: تمام کسانی که باهاشون روبهرو شدم میخواستند من رو بکشند
اوبانای: تو که تنها کسانی که باهاش روبهرو شدی شیاطین بودند 😐
تامارا: نیازی به خرد کردن من نبود 😑( همه داشتند میخندیدن )چه مرگتونه ؟
میتسوری:خب هههه شیاطین که آدمارو هه میخورن مارا
تامارا: اگه یه بار دیگه منو با اسم کوچیکم صدا کنی دمار از روزگارت در میارم
میتسوری : مارا مارا
تامارا : (با عصبانیت) 💢💢 هرجور راحتی ولی من خوشم نمیاد
بهت گفتم رو قبول کنی؟
تامارا:ولی من رابطه ام با بقیه خوب نیست و من تنها کار میکنم ولی هرچی شما بگین باشه
ارباب:خوبه از چند نفرتون میخوام به دهکده شمشیر ساز ها برین میگن چند روزی هس اونجا شیاطین دیده شده
مویچیرو:من میرم ارباب
ارباب:خب پس تو و تامارا برید
تامارا: اما ارباب من که گفتم نمیتونم به کسی کار کنم چه هاشیرا باشه یا نه
ارباب: این یه درخواست نبود
تامارا:چشم ارباب
(بعد از رفتن ارباب)
سانمی :خب یه جوجه دیگه هم هاشیرا شد
تامارا:به تو ربطی داره؟
سانمی :چه زبون دراز
تامارا:جای تعجب داره نمیدونستم آنقدر از کلمات شکننده بد استفاده می کنی
سانمی:ببند
تامارا: کدوم در رو (با پوزخند)
تنگن: نمیدونستم آنقدر شبیه برادرش هس
تامارا: من مثل اون نیستم
اوبانای: من چمه اونوقت ؟
تامارا:(زیرلب) چت نیست
اوبانای:چی گفتی
تامارا :کی
میتسوری : میشه بحثو تموم کنید تامارا تو دوست صمیمی داشتی؟
تامارا : آره تو بغل خودم مرد قبل از اینکه میخواست منو بکشه (دیدم همه تعجب کردند) چیه ؟
گیومی:چه دردناک
شینوبو :چرا میخواست تورو بکشه ؟
تامارا: تمام کسانی که باهاشون روبهرو شدم میخواستند من رو بکشند
اوبانای: تو که تنها کسانی که باهاش روبهرو شدی شیاطین بودند 😐
تامارا: نیازی به خرد کردن من نبود 😑( همه داشتند میخندیدن )چه مرگتونه ؟
میتسوری:خب هههه شیاطین که آدمارو هه میخورن مارا
تامارا: اگه یه بار دیگه منو با اسم کوچیکم صدا کنی دمار از روزگارت در میارم
میتسوری : مارا مارا
تامارا : (با عصبانیت) 💢💢 هرجور راحتی ولی من خوشم نمیاد
- ۸۶۴
- ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط