پارت ۱۳۴ Blood moon
پارت ۱۳۴ Blood moon
جونگکوک با عصبانیت دستش و تو ماهش کشیدو اومد جلو سعی کرد
نزاره خودمو بزنم محکم بغلم کرد با مشت میکوبیدم تو سینش
ا/ت:ولم کن...چی از جونم میخوای؟ولممممم کن...
کوک:اروم باش تا ولت کنم
سرم و گذاشتم رو سینشو زار زار گریه میکردم
کیانا و لادن من و از جونگکوک جدا کردن و بردنم بالا
نای راه رفتن نداشتم
اون دوتا زیر بغلام گرفته بودن و میکشوندنم
رو تختم دراز کشیدم و به سقف خیره شدم
لادن با تعجب پرسید
لادن:شما اتاقاتون از هم جداس مگه؟
کیانا:لادنننن
کیانا صورتمو بوسید و گفت
کیانا:کاری داشتی خبرم کن
محلش ندادم اونم دست لادن و گرفت و باهم از اتاق رفتن بیرون
کم کم چشام گرم شد و خوابم برد
خواب دیدم یه جای خیلی روشنم مامانم نشسته بود رو زمین و با یه بچه بازی میکرد
و میخندید رو کرد به من و گفت
م.ا:گل دخترم اومدی؟ببین پسر کوچولومو.....ببین چقده نازه
اون پسر بچه هم قهقه میزد دوییدم طرفشون که یهو غیب شدن
ا/ت:ماماااااااااان
با صدای جیغم از خواب پریدم
که...
جونگکوک با عصبانیت دستش و تو ماهش کشیدو اومد جلو سعی کرد
نزاره خودمو بزنم محکم بغلم کرد با مشت میکوبیدم تو سینش
ا/ت:ولم کن...چی از جونم میخوای؟ولممممم کن...
کوک:اروم باش تا ولت کنم
سرم و گذاشتم رو سینشو زار زار گریه میکردم
کیانا و لادن من و از جونگکوک جدا کردن و بردنم بالا
نای راه رفتن نداشتم
اون دوتا زیر بغلام گرفته بودن و میکشوندنم
رو تختم دراز کشیدم و به سقف خیره شدم
لادن با تعجب پرسید
لادن:شما اتاقاتون از هم جداس مگه؟
کیانا:لادنننن
کیانا صورتمو بوسید و گفت
کیانا:کاری داشتی خبرم کن
محلش ندادم اونم دست لادن و گرفت و باهم از اتاق رفتن بیرون
کم کم چشام گرم شد و خوابم برد
خواب دیدم یه جای خیلی روشنم مامانم نشسته بود رو زمین و با یه بچه بازی میکرد
و میخندید رو کرد به من و گفت
م.ا:گل دخترم اومدی؟ببین پسر کوچولومو.....ببین چقده نازه
اون پسر بچه هم قهقه میزد دوییدم طرفشون که یهو غیب شدن
ا/ت:ماماااااااااان
با صدای جیغم از خواب پریدم
که...
۱۱.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.