پارت ۱۳۵ Blood moon
پارت ۱۳۵ Blood moon
با صدای جیغم از خواب پریدم
که...
در باز شدو جونگکوک با صورتی شلخته اومد داخل
با گیجی به اطرافم نگاه میکردم
کوک:-چی شده
با گیجی گفتم
ا/ت:مامانم کوش؟
کوک:چی مامانت؟خوبی؟
با بغض گفتم
ا/ت:من مامانمو میخوام الان اینجا بود بگو بیاد
اشکام اروم اروم داشتن روی گونه هام سر میخوردن
جونگکوک اومد رو تخت کنارم نشست و بغلم کرد و موهام نوازش کرد
کوک:خواب دیدی عزیزم مامانت که اینجا نیست
هیچی نگفتم اشکام و پاک کردو گفت
کوک:نمیخوای بیای پایین؟
ا/ت:ساعت چنده؟
کوک:5و30
با بهت گفتم
ا/ت:چند؟
کوک:خانوم خانوما شما حالتون بد بود تا الان خواب بودین
تازه یادم افتاد که ظهر باهام چیکار کرد
با انزجار از بغلش اومدم بیرون
ازین کارم تعجب کرد
کوک:چی شد؟
به سردی گفتم
ا/ت:برو بیرون خودم میام
پاشد رفت بیرون سریع لباسامو مرتب کردمو رفتم توالتی که تو سالن بالا بود
دست و صورتمو که شستم رفتم پایین و سلام دادم
بدون اینکه منتظر جواب باشم رفتم اشپزخونه
خوشم نمیومد برم تو جمعشون احساس میکردم غریبم
رو میز ناهار خوری نشستم و سرمو گذاشتم رو میز
داشتم به خودم فکر میکردم
که...
با صدای جیغم از خواب پریدم
که...
در باز شدو جونگکوک با صورتی شلخته اومد داخل
با گیجی به اطرافم نگاه میکردم
کوک:-چی شده
با گیجی گفتم
ا/ت:مامانم کوش؟
کوک:چی مامانت؟خوبی؟
با بغض گفتم
ا/ت:من مامانمو میخوام الان اینجا بود بگو بیاد
اشکام اروم اروم داشتن روی گونه هام سر میخوردن
جونگکوک اومد رو تخت کنارم نشست و بغلم کرد و موهام نوازش کرد
کوک:خواب دیدی عزیزم مامانت که اینجا نیست
هیچی نگفتم اشکام و پاک کردو گفت
کوک:نمیخوای بیای پایین؟
ا/ت:ساعت چنده؟
کوک:5و30
با بهت گفتم
ا/ت:چند؟
کوک:خانوم خانوما شما حالتون بد بود تا الان خواب بودین
تازه یادم افتاد که ظهر باهام چیکار کرد
با انزجار از بغلش اومدم بیرون
ازین کارم تعجب کرد
کوک:چی شد؟
به سردی گفتم
ا/ت:برو بیرون خودم میام
پاشد رفت بیرون سریع لباسامو مرتب کردمو رفتم توالتی که تو سالن بالا بود
دست و صورتمو که شستم رفتم پایین و سلام دادم
بدون اینکه منتظر جواب باشم رفتم اشپزخونه
خوشم نمیومد برم تو جمعشون احساس میکردم غریبم
رو میز ناهار خوری نشستم و سرمو گذاشتم رو میز
داشتم به خودم فکر میکردم
که...
۵.۲k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.