پارت ۱۳۶ Blood moon
پارت ۱۳۶ Blood moon
خوشم نمیومد برم تو جمعشون احساس میکردم غریبم
رو میز ناهار خوری نشستم و سرمو گذاشتم رو میز
داشتم به خودم فکر میکردم
که...
با قرار گرفتن دستی رو شونم سرمو از رو میز برداشتم کیانا بود
وقتی دید دارم نگاش میکنم
لبخندی زدو گفت
کیانا:خوبی گلم؟
به رو به رو خیره شدمو به سردی گفتم
ا/ت:بله
اومد کنارم نشست و دستمو تو دستش گرفت
کیانا:میدونم خیلی سختی کشیدی...میدونم جونگکوک دیوونگی محض کرده...میدونم همه چیزو میدونم...
کیانا:من از اولش از همه چیز خبر داشتم خیلی سعی داشتم از کارش منصرفش کنم...
کیانا:حتی واسه اینکه به حرفم گوش نداد 2 هفته باهاش قهر بودم
ا/ت:خب که چی؟
کیانا:میخوام بگم لطفا دوسم داشته باشه به خدا اونجوری که فکر میکنی نیستم نه من نه داداش کاوه
کیانا:جونگکوک با اینکه ظاهرش خیلی خشنه ولی خیلی دلش پاکه
کیانا:حالاکه این اتفاق افتاده زندگی و واسه خودت و جونگکوک و این بچه سخت نکن...
کیانا:میدونی که با این کارا قهر کردنا هیچی درست نمیشه جونگکوک بیشتر باهات لج میکنه
از جام بلند شدم و گفتم
ا/ت:خیلی ممنون از نصیحتاتون من خودم میدونم باید چیکار کنم
از جاش بلند شدو گفت
کیانا:خیلی لجبازی،خواهشا اخلاقت و عوض کن
برگشتم و بهش پوزخند زدم
اونم که از رفتارای من خیلی عاصی شده بود
سری تکون دادو رفت بیرون
خوشم نمیومد برم تو جمعشون احساس میکردم غریبم
رو میز ناهار خوری نشستم و سرمو گذاشتم رو میز
داشتم به خودم فکر میکردم
که...
با قرار گرفتن دستی رو شونم سرمو از رو میز برداشتم کیانا بود
وقتی دید دارم نگاش میکنم
لبخندی زدو گفت
کیانا:خوبی گلم؟
به رو به رو خیره شدمو به سردی گفتم
ا/ت:بله
اومد کنارم نشست و دستمو تو دستش گرفت
کیانا:میدونم خیلی سختی کشیدی...میدونم جونگکوک دیوونگی محض کرده...میدونم همه چیزو میدونم...
کیانا:من از اولش از همه چیز خبر داشتم خیلی سعی داشتم از کارش منصرفش کنم...
کیانا:حتی واسه اینکه به حرفم گوش نداد 2 هفته باهاش قهر بودم
ا/ت:خب که چی؟
کیانا:میخوام بگم لطفا دوسم داشته باشه به خدا اونجوری که فکر میکنی نیستم نه من نه داداش کاوه
کیانا:جونگکوک با اینکه ظاهرش خیلی خشنه ولی خیلی دلش پاکه
کیانا:حالاکه این اتفاق افتاده زندگی و واسه خودت و جونگکوک و این بچه سخت نکن...
کیانا:میدونی که با این کارا قهر کردنا هیچی درست نمیشه جونگکوک بیشتر باهات لج میکنه
از جام بلند شدم و گفتم
ا/ت:خیلی ممنون از نصیحتاتون من خودم میدونم باید چیکار کنم
از جاش بلند شدو گفت
کیانا:خیلی لجبازی،خواهشا اخلاقت و عوض کن
برگشتم و بهش پوزخند زدم
اونم که از رفتارای من خیلی عاصی شده بود
سری تکون دادو رفت بیرون
۶.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.