MY FAVORITE ENEMY
۶"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۵۹
"ویو جنا"
با لحن جنا سمتش چرخیدم که همون لحظه به سمتم افتاد.
ولی سریع دستام و دورش حلقه کردم و نزاشتم بیوفته.
نفس داغش از پیرهننازکم عبور نمی کرد و پوستم و می سوزوند.
با صدایه قدما سرم و بالا اوردم..
جئون: اون خیلی شبیه مامانشه...
با من صحبت می کرد.
ولی به جنا نگاه می کرد.
جئون: منطقیه که ازش خوشت بیاد..تو اخلاقت عین منه.
کوک: من و تو هیج شباهتی به هم نداریم..من هیج علاقه ایی به این دختر ندارم.
وقتی دقیقا جلوم قرار گرفت .
نگاهش سر تا پایه جنار و انالیز می کرد.
با یه لبخند کوجیک رو ل/باش باعث می شد بیشتر ازش بدم بیاد.
دستشو بلند کرد سمت دست جنا اورد.
که خیلی سرد و جدی به دستش نگاه کردم.
ولی قبل از اینکه دستش و بهش بزنه یکی از دستام و زیر پاهایه جنا انداختم و بلندش کردم و از بابا دورش کردم.
دستش همونجا متوقف شدد و نگاهش و به من داد.
کوک: اون باید استراحت کنه...
پوزخند زد.
جئون: خیلی جالبه،برایه کسی که دوست دارم باید با پسر خودمم رقابت کنم...
کوک: تا پس فردا برگرد تو اون خراب شده خودت.
جئون:.میرم...ولی...
کوک: ولی؟؟..
جئون: من این همه سال دونبال کسی بودم که بتونه جایه مینجی و بگیره برام.
با این حرفش خون تو رگام به جوش امد.
طوری که اگه جنا تو بغلم نبود یه دونه میخوابوندم تو صورتش..
جلو رویه پسرش داره این چرت و پرتا رو میگه.
جئون:ولی الان..دختر اینجاست که از قصا همجوره شبیه مادرشه.
اها،پس قضیه اینه.
جتا رو میخواد.
میخواد. تلافی سال هایی که مادر جنارو نداشته رو دراره...
اونم با دختر اون زن....
نمیتونستم چییز بگم ..
وللی این دلیل نمیشه نقشه هاش و نابود کنم
کوک:شب خوش...
به سمت پله ها رفتم و کفشایه جنا رو ورداشتم..
صدایه بابارو شنیدم.
جئون: تا جایی که یادممیاد خوابگاه سال اولیا اونجا نیست...میبریش اتاق خودت؟!!.
کوک:به تو ربطی نداره.
و به راهم ادامه دادم.
حالم از اون مرد به هم میخوره..
مردی که اداع عاشقی برایه مامان بیجارم می کرد.
ولی بعد ۲۰ سال هنوزم دونبال کسیه که مثل عشق اولش باشه.
متنفرگ از اون مرد که با بچه تودشم محبت نکرد چون از زن مورد علاقش نبود.
از اون مردی متنفرم که دونبال جناست.
خون تو رگام به جوش امده بود.
دندونام و به هم فشار می دادم.
باید یجوری خالی میشدم.
این حجم از عصبانیت و باید خالی کنم.
جنا یکم سرش و تکون و داد و قبل از رسیدن به اتاقم چشماش و یکم باز کرد.
GHAPTER:1
PART:۵۹
"ویو جنا"
با لحن جنا سمتش چرخیدم که همون لحظه به سمتم افتاد.
ولی سریع دستام و دورش حلقه کردم و نزاشتم بیوفته.
نفس داغش از پیرهننازکم عبور نمی کرد و پوستم و می سوزوند.
با صدایه قدما سرم و بالا اوردم..
جئون: اون خیلی شبیه مامانشه...
با من صحبت می کرد.
ولی به جنا نگاه می کرد.
جئون: منطقیه که ازش خوشت بیاد..تو اخلاقت عین منه.
کوک: من و تو هیج شباهتی به هم نداریم..من هیج علاقه ایی به این دختر ندارم.
وقتی دقیقا جلوم قرار گرفت .
نگاهش سر تا پایه جنار و انالیز می کرد.
با یه لبخند کوجیک رو ل/باش باعث می شد بیشتر ازش بدم بیاد.
دستشو بلند کرد سمت دست جنا اورد.
که خیلی سرد و جدی به دستش نگاه کردم.
ولی قبل از اینکه دستش و بهش بزنه یکی از دستام و زیر پاهایه جنا انداختم و بلندش کردم و از بابا دورش کردم.
دستش همونجا متوقف شدد و نگاهش و به من داد.
کوک: اون باید استراحت کنه...
پوزخند زد.
جئون: خیلی جالبه،برایه کسی که دوست دارم باید با پسر خودمم رقابت کنم...
کوک: تا پس فردا برگرد تو اون خراب شده خودت.
جئون:.میرم...ولی...
کوک: ولی؟؟..
جئون: من این همه سال دونبال کسی بودم که بتونه جایه مینجی و بگیره برام.
با این حرفش خون تو رگام به جوش امد.
طوری که اگه جنا تو بغلم نبود یه دونه میخوابوندم تو صورتش..
جلو رویه پسرش داره این چرت و پرتا رو میگه.
جئون:ولی الان..دختر اینجاست که از قصا همجوره شبیه مادرشه.
اها،پس قضیه اینه.
جتا رو میخواد.
میخواد. تلافی سال هایی که مادر جنارو نداشته رو دراره...
اونم با دختر اون زن....
نمیتونستم چییز بگم ..
وللی این دلیل نمیشه نقشه هاش و نابود کنم
کوک:شب خوش...
به سمت پله ها رفتم و کفشایه جنا رو ورداشتم..
صدایه بابارو شنیدم.
جئون: تا جایی که یادممیاد خوابگاه سال اولیا اونجا نیست...میبریش اتاق خودت؟!!.
کوک:به تو ربطی نداره.
و به راهم ادامه دادم.
حالم از اون مرد به هم میخوره..
مردی که اداع عاشقی برایه مامان بیجارم می کرد.
ولی بعد ۲۰ سال هنوزم دونبال کسیه که مثل عشق اولش باشه.
متنفرگ از اون مرد که با بچه تودشم محبت نکرد چون از زن مورد علاقش نبود.
از اون مردی متنفرم که دونبال جناست.
خون تو رگام به جوش امده بود.
دندونام و به هم فشار می دادم.
باید یجوری خالی میشدم.
این حجم از عصبانیت و باید خالی کنم.
جنا یکم سرش و تکون و داد و قبل از رسیدن به اتاقم چشماش و یکم باز کرد.
- ۳۴.۷k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط