MY FAVORITE ENEMY
۶"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۵۷
"ویو جنا"
پسر اقایه جئون؟!
این چه ک//شریه؟؟؟!!
جنا:میدونی؟؟..تو خیلی شبیه باباتی... مشخصه که هیچیت به مامانت نرفته...از ظاهرتون تا اخلاق گندتون...
الان وایسادم حرفایه یه دختر مست درباره بابام می شنوم؟...
جنا: دیگه چه شباهتایی دارید؟؟!!
یکم نزدیکش شدم.
کوک:بابام با دخترایه همسن تو میخوابه.
انقدر این حرفم روک بود که یه لحظه جا خورد و بعد خندید.
جنا: خیلی راحت راجبش حرف میزنی..
فاصلمو باهاش کم کردم و دستم رو کمرش کشیدم تا یکم بترسه...
کوک:بهتره بری بخوابی ،چون ممکنه این اخلاقشم به ارث برده باشم...
ولی بر عکس دوباره خندید.
از ادامایه مست متنفرم.
این دختر روز عادی من و یک کیلو متریش ببینه فرار میکنه ولی الان به ریشم میخنده.
جنا:..اوکی...
ازم تلو تلو خوران جدا شد و هنوزم پا به رهنه بود.
یکم دور خودش چرخید.
جنا: اتاقم کجا بود!؟؟..
خودشم به سوالش خندید.
به سمت راست سالن که انتهاش پنجره بود اشاره کرد.
و برگشت و به پشت من که پلس اشاره کرد..
و بعد به چپ..
جنا: کدوم سمت باید برم؟!.
امد از کنارم رد بشه و بره سمت پله ها ولی وقتی بهم رسید دستن و باز کردم تا نره..
کوک: جلو پات شیشه خوردست احمق...
سرش و پایین انداخت.
جنا: عه ،اره...خب الان چجوری برم اتاقم؟
کوک: طبقه بالا سال سومیاس.تو خوابگاهت اینجا نیست...
جنا: عام..پس کجاست..؟!!
چییزی نگفتم که به ظاهر قهری خودش و عقب کشید به دیوار تکیه داد و سر خورد نشست رو زمین.
چاکی لباس داشت یکی از پاهاش و مشخص کرده بود.
جنا: اصلا همینجا می مونم....
کوک: تا کی میتونی بمونی؟..بالاخره باید بری یا نه؟!
جنا: انقدر میمونم تا یکی بهم بگه باید کجا برم..
کوک: هیج کی نمیاد...
جنا:چرا؟
کو: چون یا اخر میبرنت رو تخت خودشون یا انقدر مستن که متوجه ات نشن
بیشتر خودش و لوس کرد و دستش و دور پاش حلقه کرد..
اینجا که نمیتونم بزارم بمونه.
این الان حتی چپ و راستش و تشخیص نمیده.
خطر ناکه براش.
کلافه پوفی کشیدم.
نزدیکش شدم و جلوش زانو زدم.
GHAPTER:1
PART:۵۷
"ویو جنا"
پسر اقایه جئون؟!
این چه ک//شریه؟؟؟!!
جنا:میدونی؟؟..تو خیلی شبیه باباتی... مشخصه که هیچیت به مامانت نرفته...از ظاهرتون تا اخلاق گندتون...
الان وایسادم حرفایه یه دختر مست درباره بابام می شنوم؟...
جنا: دیگه چه شباهتایی دارید؟؟!!
یکم نزدیکش شدم.
کوک:بابام با دخترایه همسن تو میخوابه.
انقدر این حرفم روک بود که یه لحظه جا خورد و بعد خندید.
جنا: خیلی راحت راجبش حرف میزنی..
فاصلمو باهاش کم کردم و دستم رو کمرش کشیدم تا یکم بترسه...
کوک:بهتره بری بخوابی ،چون ممکنه این اخلاقشم به ارث برده باشم...
ولی بر عکس دوباره خندید.
از ادامایه مست متنفرم.
این دختر روز عادی من و یک کیلو متریش ببینه فرار میکنه ولی الان به ریشم میخنده.
جنا:..اوکی...
ازم تلو تلو خوران جدا شد و هنوزم پا به رهنه بود.
یکم دور خودش چرخید.
جنا: اتاقم کجا بود!؟؟..
خودشم به سوالش خندید.
به سمت راست سالن که انتهاش پنجره بود اشاره کرد.
و برگشت و به پشت من که پلس اشاره کرد..
و بعد به چپ..
جنا: کدوم سمت باید برم؟!.
امد از کنارم رد بشه و بره سمت پله ها ولی وقتی بهم رسید دستن و باز کردم تا نره..
کوک: جلو پات شیشه خوردست احمق...
سرش و پایین انداخت.
جنا: عه ،اره...خب الان چجوری برم اتاقم؟
کوک: طبقه بالا سال سومیاس.تو خوابگاهت اینجا نیست...
جنا: عام..پس کجاست..؟!!
چییزی نگفتم که به ظاهر قهری خودش و عقب کشید به دیوار تکیه داد و سر خورد نشست رو زمین.
چاکی لباس داشت یکی از پاهاش و مشخص کرده بود.
جنا: اصلا همینجا می مونم....
کوک: تا کی میتونی بمونی؟..بالاخره باید بری یا نه؟!
جنا: انقدر میمونم تا یکی بهم بگه باید کجا برم..
کوک: هیج کی نمیاد...
جنا:چرا؟
کو: چون یا اخر میبرنت رو تخت خودشون یا انقدر مستن که متوجه ات نشن
بیشتر خودش و لوس کرد و دستش و دور پاش حلقه کرد..
اینجا که نمیتونم بزارم بمونه.
این الان حتی چپ و راستش و تشخیص نمیده.
خطر ناکه براش.
کلافه پوفی کشیدم.
نزدیکش شدم و جلوش زانو زدم.
- ۲۳.۴k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط