بی تو مهتاب شبی... نه؛ شبِ بارانی بود
بی تو مهتاب شبی... نه؛ شبِ بارانی بود
ابر، آبِستنِ یک گریه ی طولانی بود
راه می رفتم وُ هِی خونِ جگر می خوردم
در سرَم فکر وُ خیالی که نمی دانی بود...
https://telegram.me/sherepaizi
ابر، آبِستنِ یک گریه ی طولانی بود
راه می رفتم وُ هِی خونِ جگر می خوردم
در سرَم فکر وُ خیالی که نمی دانی بود...
https://telegram.me/sherepaizi
۲۵۲
۲۰ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.