از زبان ا.ت
از زبان ا.ت
از وقتی که به کشور کره مهاجرت خیلی تنها
شدم!
سلام اسم من ا.تیه من اهل کشور امریکام ولی
بخاطر درسم اومدم کره رشته ی من گرافیکه
مثل همیشه از دانشگاه اومدم بیرون و با اتوبوس به
خونه برگشتم غذایی برای خودم درست کردم و خوردم
تکلیف امروز مون قرار بود که یک نقاشی از
انسان ها بکشیم ولی نباید از چیزی کپی کنیم
پس یکم خوابیدم و بومم و قلم مو و پالت
و رنگ هام را برداشتم و شروع کردم به کشیدن
یک پسر زیبا انقدر مشغول کشیدن بودم که
زمان از دستم در رفت نگاهی به ساعت
کردم دیدم ساعت ۱۲ شبه بلند شدم و شامم
را خوردم تصمیم گرفتم برای این پسر اسمی
بزار م و در آخر تصمیم گرفتم اسمش را جیهوپ گذاشتم.
فلش به فردا
تابلو نقاشی را بر داشتم و بردم دانشگاه و
استاد از کارم تعریف کرد خدایش کارم خیلی خوب بود
بعد از چند روز
به قدری به نقاشیم وابسته شده بودم که باید
نقاشی که کشیده بودم پیشم بود چون ازش
حس آرامش و امید میگرفتم
و هر وقت ناراحت بودم باهاش حرف میزدم
انگار حرفم را باور میکرد همینطوری که
داشتم گریه میکردم خوابم برد
صبح از خواب بیدار شدم دیدم یک پسری قد بلند و زیبا رو جلوم وایساده جیغی زدم
جیهوپ:دختره خیر سر چته
ا.ت: تو کی اینجا چیکار میکنی چرا شبیه
نقاشیمی؟ ( به سمت تا بلو نقاشیم رفتم ) چرا خالیهههه
جیهوپ: چون من همونم
ا.ت: چیییی ت. ت. تو از تابلو نقاشی اومدی بیرون بسم اللههه (غش کرد)
جیهوپ : عه دختره غش کرد
بعد از چند مین بیدار شدن
ا.ت: جان من تو همونییی
جیهوپ: اوهوم اومدم پیش تو برای همیشه
و تا آخر عمر پیش هم زندگی کردن
لیلیلیلیییی تموم شد و آخرش هم ریدممم
حمایت کنید خوشگلا مممم 🤍
راستی از درس هاتون چخبر من بد بخت
معلم عربیم همسایه مادر بزرگمه و معلم تفکر هم دوست مامانم اصن عالی
راستی دوست پیدا کردید؟ من که نه
از وقتی که به کشور کره مهاجرت خیلی تنها
شدم!
سلام اسم من ا.تیه من اهل کشور امریکام ولی
بخاطر درسم اومدم کره رشته ی من گرافیکه
مثل همیشه از دانشگاه اومدم بیرون و با اتوبوس به
خونه برگشتم غذایی برای خودم درست کردم و خوردم
تکلیف امروز مون قرار بود که یک نقاشی از
انسان ها بکشیم ولی نباید از چیزی کپی کنیم
پس یکم خوابیدم و بومم و قلم مو و پالت
و رنگ هام را برداشتم و شروع کردم به کشیدن
یک پسر زیبا انقدر مشغول کشیدن بودم که
زمان از دستم در رفت نگاهی به ساعت
کردم دیدم ساعت ۱۲ شبه بلند شدم و شامم
را خوردم تصمیم گرفتم برای این پسر اسمی
بزار م و در آخر تصمیم گرفتم اسمش را جیهوپ گذاشتم.
فلش به فردا
تابلو نقاشی را بر داشتم و بردم دانشگاه و
استاد از کارم تعریف کرد خدایش کارم خیلی خوب بود
بعد از چند روز
به قدری به نقاشیم وابسته شده بودم که باید
نقاشی که کشیده بودم پیشم بود چون ازش
حس آرامش و امید میگرفتم
و هر وقت ناراحت بودم باهاش حرف میزدم
انگار حرفم را باور میکرد همینطوری که
داشتم گریه میکردم خوابم برد
صبح از خواب بیدار شدم دیدم یک پسری قد بلند و زیبا رو جلوم وایساده جیغی زدم
جیهوپ:دختره خیر سر چته
ا.ت: تو کی اینجا چیکار میکنی چرا شبیه
نقاشیمی؟ ( به سمت تا بلو نقاشیم رفتم ) چرا خالیهههه
جیهوپ: چون من همونم
ا.ت: چیییی ت. ت. تو از تابلو نقاشی اومدی بیرون بسم اللههه (غش کرد)
جیهوپ : عه دختره غش کرد
بعد از چند مین بیدار شدن
ا.ت: جان من تو همونییی
جیهوپ: اوهوم اومدم پیش تو برای همیشه
و تا آخر عمر پیش هم زندگی کردن
لیلیلیلیییی تموم شد و آخرش هم ریدممم
حمایت کنید خوشگلا مممم 🤍
راستی از درس هاتون چخبر من بد بخت
معلم عربیم همسایه مادر بزرگمه و معلم تفکر هم دوست مامانم اصن عالی
راستی دوست پیدا کردید؟ من که نه
۳.۳k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.