از کنارم رد شدی عطرت مرا بی تاب کرد

از کنارم رد شدی ، عطرت مرا بی تاب کرد
یاد گیسو های لرزانت مرا بی خواب کرد

آن شب از پیشم گذشتی با دوصد نازو ادا
از حسادت تا سحر ، شب شکوه بر مهتاب کرد

از لبت قند و عسل می ریزد ای شیرین سخن
در دلم قند لبانت را نگاهت آب کرد

بوسه هایت سکر یک میخانه را آرد به جان
باغ انگور فلک را بوسه ات دوشاب کرد

سایه ی چشمان تو ، آن گونه های قرمزت
در دلم لبهای سرخت یادی از عناب کرد

آن نگاه شره ات دل را به یغما می برد
خلقت افسونگری چون تو ، چنین ایجاب کرد

گشته ام مجنونت ای لیلی ی من ، آرام من
عشق والایت مرا ، هم شاه و هم ارباب کرد
دیدگاه ها (۲)

کاری بکن، مگذار از تو بی‌خبر باشماینگونه من تا صبح بايد جان ...

مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را..عاشقی قسمت ما کرده فقط آه...

سر به روی شانهء غم می‌گذارم بعد توپا بر این دنیای ماتم می‌گذ...

از حال اين ديوانه‌خو چيزي نداني بهتر است مانند مردم از خودت،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط