part³⁴🦖🗿
_نگاهی به دخترک غرق در خواب توی آغوشش انداخت و سعی کرد خیلی آروم اونو روی تخت بزاره.... اونقدر گریه کرده بود که از حال رفته بود و نمی دوست کوک برای امشب برنامه خاصی چیده!
کوک « مری بهت قول میدم ازش مراقبت کنم!
احساسات خیلی پیچیده میشن وقتی تصمیم به سرکوبشون میگیریم...
وقتی سعی میکنیم یهنفر رو فراموش کنیم و حسمون رو نسبت بهش از یاد ببریم
اوضاع برعکس میشه و اون فرد اونقدر پررنگ تر از قبل به نظرمیرسه که دیگه فراموش کردنش راحتنیست...
حقیقتا تا وقتی از احساسمون مطمئن نباشیم میتونیم جلوش رو بگیریم یا اجازه پیشروی بهش روندیم...
اما وقتی بفهمیم عاشق شدیم مهار کردن هجوم احساسات و هیجان قلبی...
غیر ممکن میشه
جانگ می « با صدای خش خش کاغذ چشمامو با سردرد باز کردم و نگاهم به کوک اوفتاد که پشت میز کارش نشسته بود و مشغول بررسی یه سری کاغذ بود! نمیدونم چقدر خیره نگاهش کردم که متوجه سنگینی نگاهم شد و نگاهش رو از کاغذ ها گرفت و به من نگاه کرد
کوک « دید زدنتون تموم شد خانم؟
جانگ می « به این میگی دید زنی؟
کوک « خوشم میاد شرایط اصلا برات مهم نیست! همچنان زبون دو متریت رو داری
جانگ می « وقتی فهمید میخوام بلند بشم از سر جاش بلند شد و کمکم کرد تا بلند شدم....
کوک « بیا این قرصو بخور! وقتی خواب بودی جیهوپ اومد معاینه ات کرد گفت اینو بهت بدم
جانگ می « اوم... ممنون! تنها دوستم چهار سال پیش مرده بود و من الان فهمیده بودم.... بهش قول داده بودم فراموشش نکنم اما فراموش شده بود! میشه یه خواهشی ازت بکنم؟
کوک « چه خواهشی؟
جانگ می « میشه وقتی رفتیم کره منو ببری پیش مری؟
کوک « خیلی خب باشه! فعلا برو استراحت کن امشب کار زیاد داریم....
جانگ می « کار؟ مگه قراره چیکار کنیم؟
کوک « شب بهت میگم
شب //
جانگ می « چیییییی؟؟؟؟؟ میخواهی چیکار کنی؟؟؟؟
کوک « جیغ نزن دیوونه! کنارت نشستم
جانگ می « مهمانی بالماسکه؟
کوک « چیز عجیبیه؟
جانگ می « یعنی اینقدر بیکاری ؟
کوک « نظرت چیه تا قبل از اینکه سگ بشم بری آماده شی؟
جانگ می « زورگو
کوک « راستی! هر اتفاقی... تاکید میکنم هر اتفاقی هم اوفتاد جزو نقشه امشبه پس فقط فقط به جلو نگاه کن! من اینجا پشتتم تا ازت محافظت کنم
جانگ می « *لبخند! باشه
_یه اتفاق ! یه وسیله باعث شده بود رابطه کوک و جانگ می در عرض چند ساعت حسابی زیر و رو بشه! آرایشش رو با یه رژ ملایم کالباسی به اتمام رسوند و سعی کرد گیره سرش رو ببنده اما دستش به پشت موهاش نمیرسید و لباسش توی دست و پاش بود....
جانگ می « انتخاب های کوک در عین سادگی زیبایی دو چندانی داشت! کلافه روی صندلی نشستم و خودمو توی آینه برانداز کردم.... با او پیرهن مجلسی ساتن تیرگی موهام بیشتر به چشم میخورد
کوک « مری بهت قول میدم ازش مراقبت کنم!
احساسات خیلی پیچیده میشن وقتی تصمیم به سرکوبشون میگیریم...
وقتی سعی میکنیم یهنفر رو فراموش کنیم و حسمون رو نسبت بهش از یاد ببریم
اوضاع برعکس میشه و اون فرد اونقدر پررنگ تر از قبل به نظرمیرسه که دیگه فراموش کردنش راحتنیست...
حقیقتا تا وقتی از احساسمون مطمئن نباشیم میتونیم جلوش رو بگیریم یا اجازه پیشروی بهش روندیم...
اما وقتی بفهمیم عاشق شدیم مهار کردن هجوم احساسات و هیجان قلبی...
غیر ممکن میشه
جانگ می « با صدای خش خش کاغذ چشمامو با سردرد باز کردم و نگاهم به کوک اوفتاد که پشت میز کارش نشسته بود و مشغول بررسی یه سری کاغذ بود! نمیدونم چقدر خیره نگاهش کردم که متوجه سنگینی نگاهم شد و نگاهش رو از کاغذ ها گرفت و به من نگاه کرد
کوک « دید زدنتون تموم شد خانم؟
جانگ می « به این میگی دید زنی؟
کوک « خوشم میاد شرایط اصلا برات مهم نیست! همچنان زبون دو متریت رو داری
جانگ می « وقتی فهمید میخوام بلند بشم از سر جاش بلند شد و کمکم کرد تا بلند شدم....
کوک « بیا این قرصو بخور! وقتی خواب بودی جیهوپ اومد معاینه ات کرد گفت اینو بهت بدم
جانگ می « اوم... ممنون! تنها دوستم چهار سال پیش مرده بود و من الان فهمیده بودم.... بهش قول داده بودم فراموشش نکنم اما فراموش شده بود! میشه یه خواهشی ازت بکنم؟
کوک « چه خواهشی؟
جانگ می « میشه وقتی رفتیم کره منو ببری پیش مری؟
کوک « خیلی خب باشه! فعلا برو استراحت کن امشب کار زیاد داریم....
جانگ می « کار؟ مگه قراره چیکار کنیم؟
کوک « شب بهت میگم
شب //
جانگ می « چیییییی؟؟؟؟؟ میخواهی چیکار کنی؟؟؟؟
کوک « جیغ نزن دیوونه! کنارت نشستم
جانگ می « مهمانی بالماسکه؟
کوک « چیز عجیبیه؟
جانگ می « یعنی اینقدر بیکاری ؟
کوک « نظرت چیه تا قبل از اینکه سگ بشم بری آماده شی؟
جانگ می « زورگو
کوک « راستی! هر اتفاقی... تاکید میکنم هر اتفاقی هم اوفتاد جزو نقشه امشبه پس فقط فقط به جلو نگاه کن! من اینجا پشتتم تا ازت محافظت کنم
جانگ می « *لبخند! باشه
_یه اتفاق ! یه وسیله باعث شده بود رابطه کوک و جانگ می در عرض چند ساعت حسابی زیر و رو بشه! آرایشش رو با یه رژ ملایم کالباسی به اتمام رسوند و سعی کرد گیره سرش رو ببنده اما دستش به پشت موهاش نمیرسید و لباسش توی دست و پاش بود....
جانگ می « انتخاب های کوک در عین سادگی زیبایی دو چندانی داشت! کلافه روی صندلی نشستم و خودمو توی آینه برانداز کردم.... با او پیرهن مجلسی ساتن تیرگی موهام بیشتر به چشم میخورد
۵۰.۶k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.