ویو ته
ویو ته
داشتم از کمپانی میرفتم بیرون من از اعضا زود تر اومدم دیدم داخل کوچه بغلی میخوان یه دخترو اذیت کنن رفتم جلو تر که دیدن ساناست داشتن بهش نزدیک میشدن دستشون چوب بود اعصابم خورد شد رفتم 3تاشونو زدم دستم به شدت درد میکرد سانا یه گوشه نسشته بود برگشتم که بهش بگم خوبی که یچیزی خورد تو سرم و بیهوش شدم (بقیشو خودتون میدونید)
سانا ویو
بردیمش بیمارستان سرشو پانسمان کردن وگفتن تا 30 دقیقه دیگه بهوش میاد منم سرمو گذاشتم رو تخت
سانا. چتور با اون دل سنگت تونستی نجاتم بدی
ته. خودت دلت سنگه
سانا. بهوش اومدی بزار برم بگم دکتر بیاد
ته. هنوزم نمیدونی کیم؟
سانا. چی
ته. من همون مردیم میخواستی تو هواپیما ماسکشو بکشی پایین
سانا. ت تو تو
ته. اره خودم منحرف دیگه بهم نزدیک نشو
سانا. یاااااااا
ته. چیه
سانا. کی خواست بهت نزدیک بشه عوضی (خودتی به ته ما بد نگو سانا عوضی)
ته. تو پس چرا اینجایی برو اعضا میان پیشم
سانا. دلم میخواد برم ولی..
ته. ولییی...
سانا. اعضا ترو سپردن به من
ته چییییییی
سانا. اره گفتن تا فردا پیشت باشم من میرم بیرون تا چند دقیقه نبینیم
رفتم بیرون به روژان همه چیزو گفتم خیلی سوال پیچم کرد ولی خب منم پیچوندمش که یدفعه بارون گرفت مجبور شدم برم تو اتاق ته خواب بود
رفتم کنار پنجره یاد اون روزی افتادم داشتم برای اخرین بار تو اتاقم با مامانم صحبت میکردم میگفت امروز عروسیمه یکشنبه ولی من تونستم یه صندلی برداشتم رفتم سمت پنجره پنجره رو باز کردم سرمو گذاشتم لبه پنجره به 1دقیقه نکشید خوابم برد
ته ویو.
با صدای رعد و برق بیدار شدم سانا کنار پنجره خواب بود
ته. نمیگی سرما بخوری منحرف
پاشدم پنجره رو بستم یه لحظه سرفم گرفت سرمم درد میکرد رفتم رو تخت دراز کشیدم تا بخوابم احساس میکردم تب و لرز دارم رفتم زیر پتو خوابیدم احساس کردم سانا اومده سمتم منم داشتم حرف میزدم همه اینارو حالیم میشد ولی خواب رفتم
سانا. یا چرا انقدر تب داری
از زبان نویسنده (خودم)
سانا رفت تا برای ته تب سنج بیاره اورد تبشو گرفت 39 بود خیلی بالا بود تا صب پاشورش داد
ویو به صب
ته. اخ کمرم درد میکنه این چیه رو سرم دستمال
پاینو نگاه کردم سانا رو صندلی خواب بود احتنال نداشت اون از من مراقبت کرده باشه شاید پرستار بوده
ته. سانا سانا پاشو
سانا. چی شده
ته. اعضا کی میان
سانا. خوبی
ته. چی
سانا. دیشب تب داشتی ازت مراقبت کردم خوبی بزار ببینم تب نداری
ته. دستتو بکش مگه نگفتم بهم نزدیک نشو
سانا. این جواب مراقبتت بود
ته. میاس نکنی
سانا. ممنون که ازن قدر دانی میکنی
یه یدفعه جیهوپ واعضا اومدن داخل
جیهوپ. ته ته خوبی
ته. ـجیهوپ اره خوبم
جیهوپ بغلم کرد اعضا اومدن پیشم
نامجون. ممنون خانم سانا
سانا. قابلی نداشت
ته. نامجونا اون منو اذیت کرد
سانا. من
نامجون. حرفاشو جدی نگیر مثه بچه هاست
ته. یا هیونگ
سانا. من دیگه میرم ببخشید اقای کیم قول میدم میدم دیگه نبینیم تا اذیت نشی
سانا.(رو به نامجون) از پرستار اگه خواستید بپرسید که دیشب چتور گذشت ببخشید مقصر من بودم که ته اسیب دید خدانگه دار
نامجون. اشکال نداره خدانگهدار
داشتم از کمپانی میرفتم بیرون من از اعضا زود تر اومدم دیدم داخل کوچه بغلی میخوان یه دخترو اذیت کنن رفتم جلو تر که دیدن ساناست داشتن بهش نزدیک میشدن دستشون چوب بود اعصابم خورد شد رفتم 3تاشونو زدم دستم به شدت درد میکرد سانا یه گوشه نسشته بود برگشتم که بهش بگم خوبی که یچیزی خورد تو سرم و بیهوش شدم (بقیشو خودتون میدونید)
سانا ویو
بردیمش بیمارستان سرشو پانسمان کردن وگفتن تا 30 دقیقه دیگه بهوش میاد منم سرمو گذاشتم رو تخت
سانا. چتور با اون دل سنگت تونستی نجاتم بدی
ته. خودت دلت سنگه
سانا. بهوش اومدی بزار برم بگم دکتر بیاد
ته. هنوزم نمیدونی کیم؟
سانا. چی
ته. من همون مردیم میخواستی تو هواپیما ماسکشو بکشی پایین
سانا. ت تو تو
ته. اره خودم منحرف دیگه بهم نزدیک نشو
سانا. یاااااااا
ته. چیه
سانا. کی خواست بهت نزدیک بشه عوضی (خودتی به ته ما بد نگو سانا عوضی)
ته. تو پس چرا اینجایی برو اعضا میان پیشم
سانا. دلم میخواد برم ولی..
ته. ولییی...
سانا. اعضا ترو سپردن به من
ته چییییییی
سانا. اره گفتن تا فردا پیشت باشم من میرم بیرون تا چند دقیقه نبینیم
رفتم بیرون به روژان همه چیزو گفتم خیلی سوال پیچم کرد ولی خب منم پیچوندمش که یدفعه بارون گرفت مجبور شدم برم تو اتاق ته خواب بود
رفتم کنار پنجره یاد اون روزی افتادم داشتم برای اخرین بار تو اتاقم با مامانم صحبت میکردم میگفت امروز عروسیمه یکشنبه ولی من تونستم یه صندلی برداشتم رفتم سمت پنجره پنجره رو باز کردم سرمو گذاشتم لبه پنجره به 1دقیقه نکشید خوابم برد
ته ویو.
با صدای رعد و برق بیدار شدم سانا کنار پنجره خواب بود
ته. نمیگی سرما بخوری منحرف
پاشدم پنجره رو بستم یه لحظه سرفم گرفت سرمم درد میکرد رفتم رو تخت دراز کشیدم تا بخوابم احساس میکردم تب و لرز دارم رفتم زیر پتو خوابیدم احساس کردم سانا اومده سمتم منم داشتم حرف میزدم همه اینارو حالیم میشد ولی خواب رفتم
سانا. یا چرا انقدر تب داری
از زبان نویسنده (خودم)
سانا رفت تا برای ته تب سنج بیاره اورد تبشو گرفت 39 بود خیلی بالا بود تا صب پاشورش داد
ویو به صب
ته. اخ کمرم درد میکنه این چیه رو سرم دستمال
پاینو نگاه کردم سانا رو صندلی خواب بود احتنال نداشت اون از من مراقبت کرده باشه شاید پرستار بوده
ته. سانا سانا پاشو
سانا. چی شده
ته. اعضا کی میان
سانا. خوبی
ته. چی
سانا. دیشب تب داشتی ازت مراقبت کردم خوبی بزار ببینم تب نداری
ته. دستتو بکش مگه نگفتم بهم نزدیک نشو
سانا. این جواب مراقبتت بود
ته. میاس نکنی
سانا. ممنون که ازن قدر دانی میکنی
یه یدفعه جیهوپ واعضا اومدن داخل
جیهوپ. ته ته خوبی
ته. ـجیهوپ اره خوبم
جیهوپ بغلم کرد اعضا اومدن پیشم
نامجون. ممنون خانم سانا
سانا. قابلی نداشت
ته. نامجونا اون منو اذیت کرد
سانا. من
نامجون. حرفاشو جدی نگیر مثه بچه هاست
ته. یا هیونگ
سانا. من دیگه میرم ببخشید اقای کیم قول میدم میدم دیگه نبینیم تا اذیت نشی
سانا.(رو به نامجون) از پرستار اگه خواستید بپرسید که دیشب چتور گذشت ببخشید مقصر من بودم که ته اسیب دید خدانگه دار
نامجون. اشکال نداره خدانگهدار
۳.۲k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.