خب خب اینم از فیک
+کجااااااستتتتتتت
#ق. قربان ما. ما هواسمون نبود و ایشون بدون بادیگاردا رفت. رفتن بار
+چه زری زدی؟ رفته بار؟ اونم بدون بادیگارد هع (خنده عصبی) تک تکتونو از اینکه به دنیا اومدید به غلط کردن میندازم
#ق. قر. قربان لط. لطف..
+خفه شوووووووو همین الان میرید از تو اون بار کوفتی میاریدش پیش من فقط دلم میخواد یه تار مو از سرش کم بشه
من میدونم تو فهمیدی؟(عصبی)
#بله قر. قربان
فلش بک به داخل بار
&چیم چیم بنظرت تو دردسر نیفتادی بدون اینکه به یونگی هیونگ بگی اومدی بار دعوات نکنه؟!
_وای چقد سخت میگیری ته ته از همون اول که اومدم داری غر میزنی یونگی از کجا میخواد بفهمه خودتم میدونی اون رفته سراغ محموله هاش و این ینی حداقل تا فردا شب بر نمیگرده انقد سخت نگیر کاریم نداره فقط خوش بگذرون هوهوووووو
&خببببب حالا که تو میگییییی باوشه پایه ای بریم برقصیم
_پایه تر از پایه امممممم
داشتیم با ته ته میرقصیدیم هواس همه رو ما بود خیلی خوب بود تو همین فکرا بودم که یکی زد رو شونم برگشتم دیدم یکی از افراد یونگیه از کجا پیدام کرده؟ ن. نکنه نه نه امکان نداره اون حالا حالا بر نمیگرده خونه پس بهش یه لبخنده زوری زدم و گفتم
_اوه سلام تویی کاری داشتی؟
#قربان فورا باید برگردید عمارت ارباب خیلی از دستتون عصبانین
_وای خدا ریدم ابم قطه حالا چیکار کنم وای امشب قطعا زندم نمیزاره(تو ذهنش)
_ع چیز میگم چیزه الان من بیام که ته ته تنها میمونه و...
#شما نگران نباشید قربان ما ایشونو میبریم خونشون شما همراه من بیاید
دستمو گرفت و کشید خدایا اینسری دیگه راه برگشتی نبود
فلش بک داخل عمارت
رسیدیم عمارت در کمال تعجب عمارت خیلی ساکت بود
#قربان ارباب داخل اتاقشون منتظرتون هستن
_خیل. خیل خوب تو میتونی بری
#چشم
همینطوری داشتم میرفتم عمارت خیلی ساکت بود و این وحشتناک بود برای وضعیت الان من رسیدم در اتاق یونگ
در زدم و رفتم تو دیدم رو تخت با بالا تنه لخت نشسته
_سل. سلام ددی
+به به بالاخره اومدی خب بیبی خیلی دوس دارم بدونم که.
چرا بدون اجازه من رفته بودی بار هااااا(تیکه اخرشو داد زد)
_دد. ددی من. من.....
+ساکت شو چیمی فقط ساکت شو از این به بعد چیزی جز ناله از دهنت در بیاد تنبیهت دو برابر میشه
با این حرفش با ترس بهش نگاه کردم دیدم داره میاد سمتم
+ولی اومممم بیبی تو که نمیخوای کارمون و اینجا انجام بدیم نه پس بدون هیچ حرفی برو تو اتاق رد روم
_ولی. ولی ددی...
+برووووو
در اتاق و باز کردم و به سمت اتاق رد روم رفتم خدا میدونست من چقد از اون اتاق میترسیدم تا در اتاق رد روم و باز کردم با شتاب به داخل اتاق افتادم و خوردم زمین
_اخخخخخ
+بیب اه و ناله هاتو نگه دار واسه بخشای اصلیش
خیلی از دست جیمین اعصابم خورد بود و قطعا اینسری بهش اسون نمیگرفتم
#ق. قربان ما. ما هواسمون نبود و ایشون بدون بادیگاردا رفت. رفتن بار
+چه زری زدی؟ رفته بار؟ اونم بدون بادیگارد هع (خنده عصبی) تک تکتونو از اینکه به دنیا اومدید به غلط کردن میندازم
#ق. قر. قربان لط. لطف..
+خفه شوووووووو همین الان میرید از تو اون بار کوفتی میاریدش پیش من فقط دلم میخواد یه تار مو از سرش کم بشه
من میدونم تو فهمیدی؟(عصبی)
#بله قر. قربان
فلش بک به داخل بار
&چیم چیم بنظرت تو دردسر نیفتادی بدون اینکه به یونگی هیونگ بگی اومدی بار دعوات نکنه؟!
_وای چقد سخت میگیری ته ته از همون اول که اومدم داری غر میزنی یونگی از کجا میخواد بفهمه خودتم میدونی اون رفته سراغ محموله هاش و این ینی حداقل تا فردا شب بر نمیگرده انقد سخت نگیر کاریم نداره فقط خوش بگذرون هوهوووووو
&خببببب حالا که تو میگییییی باوشه پایه ای بریم برقصیم
_پایه تر از پایه امممممم
داشتیم با ته ته میرقصیدیم هواس همه رو ما بود خیلی خوب بود تو همین فکرا بودم که یکی زد رو شونم برگشتم دیدم یکی از افراد یونگیه از کجا پیدام کرده؟ ن. نکنه نه نه امکان نداره اون حالا حالا بر نمیگرده خونه پس بهش یه لبخنده زوری زدم و گفتم
_اوه سلام تویی کاری داشتی؟
#قربان فورا باید برگردید عمارت ارباب خیلی از دستتون عصبانین
_وای خدا ریدم ابم قطه حالا چیکار کنم وای امشب قطعا زندم نمیزاره(تو ذهنش)
_ع چیز میگم چیزه الان من بیام که ته ته تنها میمونه و...
#شما نگران نباشید قربان ما ایشونو میبریم خونشون شما همراه من بیاید
دستمو گرفت و کشید خدایا اینسری دیگه راه برگشتی نبود
فلش بک داخل عمارت
رسیدیم عمارت در کمال تعجب عمارت خیلی ساکت بود
#قربان ارباب داخل اتاقشون منتظرتون هستن
_خیل. خیل خوب تو میتونی بری
#چشم
همینطوری داشتم میرفتم عمارت خیلی ساکت بود و این وحشتناک بود برای وضعیت الان من رسیدم در اتاق یونگ
در زدم و رفتم تو دیدم رو تخت با بالا تنه لخت نشسته
_سل. سلام ددی
+به به بالاخره اومدی خب بیبی خیلی دوس دارم بدونم که.
چرا بدون اجازه من رفته بودی بار هااااا(تیکه اخرشو داد زد)
_دد. ددی من. من.....
+ساکت شو چیمی فقط ساکت شو از این به بعد چیزی جز ناله از دهنت در بیاد تنبیهت دو برابر میشه
با این حرفش با ترس بهش نگاه کردم دیدم داره میاد سمتم
+ولی اومممم بیبی تو که نمیخوای کارمون و اینجا انجام بدیم نه پس بدون هیچ حرفی برو تو اتاق رد روم
_ولی. ولی ددی...
+برووووو
در اتاق و باز کردم و به سمت اتاق رد روم رفتم خدا میدونست من چقد از اون اتاق میترسیدم تا در اتاق رد روم و باز کردم با شتاب به داخل اتاق افتادم و خوردم زمین
_اخخخخخ
+بیب اه و ناله هاتو نگه دار واسه بخشای اصلیش
خیلی از دست جیمین اعصابم خورد بود و قطعا اینسری بهش اسون نمیگرفتم
۶.۰k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.