جیمین فیک زندگی پارت
جیمین فیک زندگی پارت ۸۸#
ویوجیمین
ات داشت یا مدیر حرف میزد و من و ته جین اومدیم بیرون . دام برای ته جین میسوخت.میتونستم کامل درکش کنم. از داشتن خانواده محرو بود مثل من . خانوادش اون رو ول کردن مثل من
چرا بعضی از خانواده ها این کار رو با فرزنداشون میکنن . اون ها دل ندارند و هیچ حسی به فرزندشون ندارن که رهاشون میکنن.
ته جین از بد رفتاری هایی که نسبت بهش تو پرورشگاه میشد میگفت . ولی یه فرقی بین من و اون بود . اون توسط کارمند های اینجا بد رفتاری میدید و من از خانوادم و پدرم.
ات اومد و باهم راه افتادیم سمت عمارت
جیمین: خب ته جین ما اینجا برات یه اتاق اماده کردیم
ته جین: چی یه اتاق فقط برای من
ات: آره حالا برو ببین خوشت میاد و بعذش بیا شام بخوریم
ته جین: باشه مامانی
خیلی خوشحال بودم که یه فرزند داشتم درسته از خون من نیست اما من دوستش داشتم . رفتم پیش ات که نگران نشسته بود
جیمین: عسلم چیزی شده
ات: جیمینم اون پسر خیلی عجیبه
جیمین: چرا
ات: چهرش اشناعه و حس عجیبی بهم میده
جیمین: اممم خب شاید طبیعیه و این چند روز اول اینجوریه
ات: شاید
ته جین: من اومدم اقا
جیمین: اقا صدام نکن بهم بگو بابا چون الان من بابای تو هستم حالا بیا بریم شام بخوریم...
ویوجیمین
ات داشت یا مدیر حرف میزد و من و ته جین اومدیم بیرون . دام برای ته جین میسوخت.میتونستم کامل درکش کنم. از داشتن خانواده محرو بود مثل من . خانوادش اون رو ول کردن مثل من
چرا بعضی از خانواده ها این کار رو با فرزنداشون میکنن . اون ها دل ندارند و هیچ حسی به فرزندشون ندارن که رهاشون میکنن.
ته جین از بد رفتاری هایی که نسبت بهش تو پرورشگاه میشد میگفت . ولی یه فرقی بین من و اون بود . اون توسط کارمند های اینجا بد رفتاری میدید و من از خانوادم و پدرم.
ات اومد و باهم راه افتادیم سمت عمارت
جیمین: خب ته جین ما اینجا برات یه اتاق اماده کردیم
ته جین: چی یه اتاق فقط برای من
ات: آره حالا برو ببین خوشت میاد و بعذش بیا شام بخوریم
ته جین: باشه مامانی
خیلی خوشحال بودم که یه فرزند داشتم درسته از خون من نیست اما من دوستش داشتم . رفتم پیش ات که نگران نشسته بود
جیمین: عسلم چیزی شده
ات: جیمینم اون پسر خیلی عجیبه
جیمین: چرا
ات: چهرش اشناعه و حس عجیبی بهم میده
جیمین: اممم خب شاید طبیعیه و این چند روز اول اینجوریه
ات: شاید
ته جین: من اومدم اقا
جیمین: اقا صدام نکن بهم بگو بابا چون الان من بابای تو هستم حالا بیا بریم شام بخوریم...
- ۹.۱k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط