عشق جاودان

عشق جاودان
پارت۱۴۶

ویو دازای
اون چرا بهم نگفت یعنی انقدر براش غربیه بودم که بهم نگفت
دازای: چرا این موضوع رو بهم نگفتی
چویا: فکر میکردم تنهام میزاری
دازای: من هیچ وقت ترکت نمیکنم
و لبشو بوسیدم که صدایی اومد
پرستار: اهم، باید سرم تونو تعویض کنم
دازای: باشه


پرستار رفت
و چویا اومد بغلم خابید و در یهو باز شد
با چهره ساجی که وارد در شده بود ترسیده به چویا زیر لب گفتم هیچی نگو لطفا
ساجی اومد داخل
لب زد
ساجی: سلام دازای جون شنیدم چاقو خوردی، ایشون(چویا رو نشون داد)
دازای:مهم ترین ادم زندگیم
ساجی: هان؟
دازای: یکی از اعضای خانوادمه
ساجی: اها
به چویا نگاه کردم که عصبی بهم نگاه میکرد
به گوشیش پیامک کردم
پیام:
عشقم اون ساجی عه یه دختر هرزه که بخاطر ماموریت نزدیکش شدم و در حال حاضر ازش متنفرم ولی باید بهش نزدیک بشم
اخم هاتم وا کن پسرکم 💋

با صدای پیامک سمت گوشیش رفت و وقتی پیام رو دید لبخند زد و در جواب پیامم نوشت ـ
فهمیدم بابایی

این پسر. قصد دیونه کردن منو داره
ساجی: خوبی بانداژی جونم
دازای: میشه بهم نگی لطفا
ساجی: انقدر بدت میاد یعنی دازایی(عشوه)
دازای: نه فقط زیاد خوشم نمیاد بهم بگی
چویا: دازای عزیزم من میرم بیرون تا شما راحت باشین
دازای: نه نرو لطفا
ساجی: حق با دازای عه من میخام برم تو بمون(لبخند)
دیدگاه ها (۴)

عشق جاودانپارت ۱۴۷ساجی: من ديگه میرم دازای جون بهم پیم بده ...

عشق جاودان پارت ۱۴۸ویو دازای دازای: بنظرت بهتر نیست بیای بغل...

عشق جاودانپارت ۱۴۵چویا: ولی من ...هق...بهت چاقو زدم ، من ......

عشق جاودانپارت ۱۴۴ویو چویااینکه از حال دازای خبر نداشتم عصبا...

HENTAI :: SUKUKU

سایه های عشق ۲

قهوه تلخپارت ۲٠با خوردن نور افتاب که از پنچره به داخل اتاق م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط