پارت
پارت 39
(هلیا)
ترس تو چهره نفس خیلی معلوم بود . خودش بهمون گفته
بود که شب عروسی مون هم اومده بود سراغش .
واقعا دلم براش میسوخت . انگار برا من همچین اتفاقی
داشت میوفتاد . واقعا میتونستم درکش کنم .
یکم گذشت دیدم نفس جیغ کشید و به رادوین نگاه کرد.
ما هم یه رادوین نگاه کردیم . چیزی نبود .
من: وا نفس خوبی؟
نفس : راد ..رادوین
رادوین : من چی؟؟نفس چت شده؟؟
نفس : رادوین تروخدا پاشو بریم .
رادوین : چرا؟؟ چی شد
نفس : پشت سرت بود
رادوین : کییییییییی ؟؟
نفس : همون خون آشام . می ..می خواست تو رو گاز .ب..بگیره
رادوین : نفس مطمئنی خوبی؟؟
نفس : به جون مامانم خوبم . مطمئنم که خوبم
رادوین : خب باشه پاشو بچه ها شرمنده ما باید بریم
آرشام : خب ما هم پا میشیم میآیم
رادوین : نه نه اصلا شما به خاطر ما بلند نشید که برید
متین : نه خب اصلا انگار کلا این جا امنیت نداره
این جوری که نفس میگه بریم خیلی بهتره.
(هلیا)
ترس تو چهره نفس خیلی معلوم بود . خودش بهمون گفته
بود که شب عروسی مون هم اومده بود سراغش .
واقعا دلم براش میسوخت . انگار برا من همچین اتفاقی
داشت میوفتاد . واقعا میتونستم درکش کنم .
یکم گذشت دیدم نفس جیغ کشید و به رادوین نگاه کرد.
ما هم یه رادوین نگاه کردیم . چیزی نبود .
من: وا نفس خوبی؟
نفس : راد ..رادوین
رادوین : من چی؟؟نفس چت شده؟؟
نفس : رادوین تروخدا پاشو بریم .
رادوین : چرا؟؟ چی شد
نفس : پشت سرت بود
رادوین : کییییییییی ؟؟
نفس : همون خون آشام . می ..می خواست تو رو گاز .ب..بگیره
رادوین : نفس مطمئنی خوبی؟؟
نفس : به جون مامانم خوبم . مطمئنم که خوبم
رادوین : خب باشه پاشو بچه ها شرمنده ما باید بریم
آرشام : خب ما هم پا میشیم میآیم
رادوین : نه نه اصلا شما به خاطر ما بلند نشید که برید
متین : نه خب اصلا انگار کلا این جا امنیت نداره
این جوری که نفس میگه بریم خیلی بهتره.
- ۹.۰k
- ۰۸ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط