رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:35
*ویو ا.ت*
ا.ت:راستش تولد هانی فرداست بعد من فردا میارمش کنسرت اوکی و اینکه خاستم بگم میتونی دوتا صندلی ردیف اول رزرو کنی پولشم هرچقدر باشه پرداخت میکنم
تهیونگ:اووووووو تولدش مبارک اوکی دوتا رزرو میکنم
ا.ت:مرسی
تهیونگ:خاهش
قطع کردم و رفتم پیش هانی دیدم نشسته گوشی گرفته
ا.ت:هانی دوست داری بریم بگردیم؟
هانی:اره خیلی خوب میشه
ا.ت:بستنی هم میخوریم
هانی:یسسسسسسس
بلند شدیم لباس پوشیدیم و رفتیم
رفتیم کلی گشتیم بعدش پیش یک بستنی فروش که همیشه ازش میخریم ایستادیم و بستنی سفارش دادیم
من یک ایس پک شکلاتی میخاستم هانی هم سوپر شیرموز خاست
همیشه اینطور بودیم از این چیزا خوشمون میاد
خلاصه اوردیم و خوردیم دیگه این ۱ساعته فقط داشتیم میگشتیم خسته شدیم و رفتیم خونه
ساعت ۱۱ شب بود دیگه چون خیلی خسته بودیم سرمونو گذاشتیم و خابیدیم
(پرش زمانی به فردا ساعت ۸صبح)
*ویو هانی*
بیدار شدم مثل همیشه ا.ت سرجاش نبود بلند شدم دیدم لباس پوشیده و آماده و خوشکل کرده کلا ی جذاب لعنتی شده خیلی خوشکل شده لامصب
هانی:ا.ت خانم این همه خوشکلی برا چیه چه مناسبت خاصی وجود داره که گذاشته ا.ت خانمی که به خود برس نیست به خودش برسه هوم؟واقعا کنجکاوم!
ا.ت:صبحت بخیر
هانی:صبح بخیر😅
ا.ت:نمیدونی امروز چه روزیه؟
هانی:نه چی؟
ا.ت:روز تولد موجودی،دختری و خانمی به اسم هانی هست که برای من خیلی مهمه
هانی:امروز تولدمه...وای یادم رفته بوود اوههه
ا.ت:بیا بغلم فدات بشم تولدت مبارک صد هزار ساله بشی ایشالله
هانی:ویییییییی مرسییییی
همدیگه رو بغل کردیم بعد از بغل هم اومدیم بیرون
ا.ت:برا تولدت اول میبرمت کنسرت بی تی اس بعد میام خونه برات سوپرایز دارم، حالا برو آماده شو لباسی که دیروز برات اوردم بپوش
هانی:واقعااااااااا؟وای ا،ت من خیلی عاشقتم،اوکی رفتم آماده بشم(لباساشون پست بعد)
هانی بعد ۲۰ مین آماده شد
وای از پرنسس ها خوشکلتر شده بود خیلی عالی شده بود واییییی
ا.ت:هانی تو چرا اینقدر کیوت و هات و خوشکل و جذاب و هرچی هست،هستی
هانی:به خواهرم رفتم دیگههههه
خلاصه دیگه رفتیم و سوار شدیم بعد ۳۰مین به مکان کنسرت رسیدیم
جمعیت اونقدر زیاد بود که تو کل عمرم ندیدم با اینکه هنوز نرفتن داخل ولی باز جمعیت زیاد بود
خلاصه بعد از ۱ساعت و انجام کارهای لازم وارد شدیم همگی نشستن ماهم همینطور خلاصه همه کم کم اومدن و بمب ارمی هم داشتن ماهم داشتیم هانی خیلی ذوق زده شده بود اخیی
ما قشنگ ردیف اول بودیم یعنی میتونستیم به استیج دست بزنیم خیلی نزدیک بودیم
بعد از ۱ ساعت اعضا شروع کردن وارد شدن که...
بچه ها من فردا عروسیم نمیتونم براتون پارت بزارم کل سعیمو میکنم اگه تونستم میزارم اگه نه ببخشید
#سخت_ترین_کارم
#part:35
*ویو ا.ت*
ا.ت:راستش تولد هانی فرداست بعد من فردا میارمش کنسرت اوکی و اینکه خاستم بگم میتونی دوتا صندلی ردیف اول رزرو کنی پولشم هرچقدر باشه پرداخت میکنم
تهیونگ:اووووووو تولدش مبارک اوکی دوتا رزرو میکنم
ا.ت:مرسی
تهیونگ:خاهش
قطع کردم و رفتم پیش هانی دیدم نشسته گوشی گرفته
ا.ت:هانی دوست داری بریم بگردیم؟
هانی:اره خیلی خوب میشه
ا.ت:بستنی هم میخوریم
هانی:یسسسسسسس
بلند شدیم لباس پوشیدیم و رفتیم
رفتیم کلی گشتیم بعدش پیش یک بستنی فروش که همیشه ازش میخریم ایستادیم و بستنی سفارش دادیم
من یک ایس پک شکلاتی میخاستم هانی هم سوپر شیرموز خاست
همیشه اینطور بودیم از این چیزا خوشمون میاد
خلاصه اوردیم و خوردیم دیگه این ۱ساعته فقط داشتیم میگشتیم خسته شدیم و رفتیم خونه
ساعت ۱۱ شب بود دیگه چون خیلی خسته بودیم سرمونو گذاشتیم و خابیدیم
(پرش زمانی به فردا ساعت ۸صبح)
*ویو هانی*
بیدار شدم مثل همیشه ا.ت سرجاش نبود بلند شدم دیدم لباس پوشیده و آماده و خوشکل کرده کلا ی جذاب لعنتی شده خیلی خوشکل شده لامصب
هانی:ا.ت خانم این همه خوشکلی برا چیه چه مناسبت خاصی وجود داره که گذاشته ا.ت خانمی که به خود برس نیست به خودش برسه هوم؟واقعا کنجکاوم!
ا.ت:صبحت بخیر
هانی:صبح بخیر😅
ا.ت:نمیدونی امروز چه روزیه؟
هانی:نه چی؟
ا.ت:روز تولد موجودی،دختری و خانمی به اسم هانی هست که برای من خیلی مهمه
هانی:امروز تولدمه...وای یادم رفته بوود اوههه
ا.ت:بیا بغلم فدات بشم تولدت مبارک صد هزار ساله بشی ایشالله
هانی:ویییییییی مرسییییی
همدیگه رو بغل کردیم بعد از بغل هم اومدیم بیرون
ا.ت:برا تولدت اول میبرمت کنسرت بی تی اس بعد میام خونه برات سوپرایز دارم، حالا برو آماده شو لباسی که دیروز برات اوردم بپوش
هانی:واقعااااااااا؟وای ا،ت من خیلی عاشقتم،اوکی رفتم آماده بشم(لباساشون پست بعد)
هانی بعد ۲۰ مین آماده شد
وای از پرنسس ها خوشکلتر شده بود خیلی عالی شده بود واییییی
ا.ت:هانی تو چرا اینقدر کیوت و هات و خوشکل و جذاب و هرچی هست،هستی
هانی:به خواهرم رفتم دیگههههه
خلاصه دیگه رفتیم و سوار شدیم بعد ۳۰مین به مکان کنسرت رسیدیم
جمعیت اونقدر زیاد بود که تو کل عمرم ندیدم با اینکه هنوز نرفتن داخل ولی باز جمعیت زیاد بود
خلاصه بعد از ۱ساعت و انجام کارهای لازم وارد شدیم همگی نشستن ماهم همینطور خلاصه همه کم کم اومدن و بمب ارمی هم داشتن ماهم داشتیم هانی خیلی ذوق زده شده بود اخیی
ما قشنگ ردیف اول بودیم یعنی میتونستیم به استیج دست بزنیم خیلی نزدیک بودیم
بعد از ۱ ساعت اعضا شروع کردن وارد شدن که...
بچه ها من فردا عروسیم نمیتونم براتون پارت بزارم کل سعیمو میکنم اگه تونستم میزارم اگه نه ببخشید
۴.۳k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.